سلام
مي بخشيد من اشتباها متوجه شده بودم
سوالتون راجع به كامنتم تو اين پست بود نه؟
.
خب،آخه! منم اين حالتو پيدا كردم و ديگه بهار برام جذابيت سابقو نداره و دراقع مي خواستم جمله تاييدي بر اين جمله تون بنويسم:
و آن موقع من شاعر ميشدم .اما امروز ، دريغ و افسوس كه پنجره گم شده است
چون واقعا در گذشته حال و هواي بهار شاعرم مي كرد
و در واقع اين سوالو كلي مطرح كردم و مهر تاييدي بر جمله بالاتون
سلام .
چشم .
مي بينم كه رفتيد تو تريپ اگزيستانسياليستي و نهيليستي و درخت سوخته و جغد و از اين حرفا ...
اين ترم آخري رو هم دووم بيار ...
متاسفانه بچه هاي دانشگاه ما يا كلاس ما اصلا عرضه نداشتند و تنها كسي كه مقابل اين آدم وايساد من بودم كه ضربه اش رو هم خوردن؛خب از قديم گفتن يه دست صدا ندارهبعدش هم دانشگاه ما متاسفانه يا خوشبختانه اصلا سياسي نبود. يادمه حتي براي انتخابات كه همه جا شور انتخاباتي بود و بچه ها پوسترهاي نامزدهاي موردعلاقه خودشونو تو دانشگاه پخش مي كردند با مخالفت رئيس دانشگاه روبرو شدن و رئيس دانشگاه دستور داد همه پوسترها رو جمع كنن و گفت هيچ كي حق تبليغ نداره
راستي ببخشيد جوابتونو دير دادم مي خواستم از طريق پاسخ مدير وبلاگ جوابتونو بدم اما متاسفانه بلد نبودم
سلام دوست دارم بياي و بخونيدرد دارم!!وقتي اونهايي که وظيفه شون اطلاع رساني هست به وظيفه شون عمل نميکنن بايد خودمون جور اونها رو بکشيم ميدوني که عادت ندارم زود به زود بروز کنم. راستش يه پست زدم درباره ي "زندگي" اما فرداش بود که خبر تلخ بمب گذاري شيراز و از اون تلخ تر سانسور و سکوت و سهل انگاري صدا و سيما!! منو واداشت بنويسمو حالا بر خودم واجب ميدونم بگم!آره اين اسمش افشاگري يا هر چي ميخواد باشه : تلخه و دردناک!!!همه اينها منو ياد مظلوميت قربانيان بمب گذاري اهواز انداخته... !تا کي سانسور و تبعيض؟کو رسالت صداقت و شفافيت صدا و سيما؟؟؟؟با همه چي جناح بازي؟
