سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این قافله عمر عجب می گذرد !!! - یاغی
  •   این قافله عمر عجب می گذرد !!!
  • اوه ، این همه وقت من ننوشتم ؟ به قول شاعر این قافله عمر عجب میگذرد !

    به نظر من آدمها دو جور دچار روزمرگی می شند یه بار وقتی الاف اند و تا ساعت

     11 صبح می خوابند و بعد ناهار و صبحونه رو یکی میکنند و بعد هم دنبال اللی تللی

     میگردند و خیلی شانس بیارند ، رفیق پایه داشته باشند و برند صفا سیتی و

    اینجور حرفها ، یه جور دیگه از روزمرگی وقتیه که انقدر گرفتاری که حتی نمی تونی بیای

    وبلاگت رو آپ کنی و...

    بله این چند وقت که ما نبودیم خواستیم بشینیم برای ارشد بخونیم و گفتیم بهتر

     از روزمرگی نوع اوله ، همین که ما نیت کردیم درس بخونیم ، کاری که حدود دو سال

    دنبالش میگشتیم جور شد و زنگ زدن تشریف بیارید سر کار، حالا اگه من نمی خواستم

     برای کنکور درس بخونم اصلا و ابدا کارمون هم جور نمی شد و ... هیچی دیگه صبح تا

     غروب سرکار و وقتی هم میومدیم خونه بعد از یه استراحت میشستیم تا یک یا 2

    نصف شب به قول بر و بچ خر میزدیم و...البته با کمال نا باوری سوالات کنکور به حدی

    سخت بود که یه چیزی اونورتر از افتضاح کنکور رو دادم ( خدایی سوالات سخت بود

    نگیید دستش به گوشت نمیرسه میگه گوشت بو میده ! ) از این ور هم بعضی ها

    تا فهمیدن  من دارم برای ارشد میخونم دیگه کاری نبود که نریزن گردن من !!! من مرخصی

    گرفته بودم ، فردای قبل از کنکور به من زنگ زدن که پاشو بیا کار داریم و باید بری

     ماموریت اداری و ...که بعدا که کاشف به عمل اومد اون ماموریت اجباری نبوده و

    اون چند ساعت واسه ی ما مرخصی رد کردند بجای ساعت ماموریت ! تقصیر

    ما است که هر جا میریم میخوایم سطح اونجا رو ببریم بالا ؟!بله دیگه تازه محیط 

     تا اندازه ایی خودش رو مذهبی هم میدونه که البته من اسم این مدلش رو میزارم

    شبه سکولار ! حالا بگذریم از مراسم گزینش ما و سوالات مضحکی که از من پرسیدند و

     مراسم رفتن ما به اداره و ... و خلاصه من دچار روزمرگی نوع دوم شدم !

     

    پ.ن. حالا تازه میفهمم که از درس دانشگاه تا کار توی اداره چقدر فاصله هست ،

    همه اون چیزهایی که من خوندم یه مشت تئوری بود که فقط توی کتاب و درس و

    دانشگاه قشنگ و کاربردی به نظر میرسید  اما وقتی میای توی گود تازه میفهمی 

     که نخیر ، همه ی اونها رو باید بریزی دور و تجربه کنی و با آزمون و خطا بفهمی

    چی خوب و چی بد .

    پ.ن. در کل محیط کارم رو دوست دارم اولا که همکارهای خوبی دارم ( البته

     میدونم که خوبی از خودمه ) ودوم اینکه تقریبا مطابق با رشته تحصیلی ام هست ،

    کم پیش میاد توی یه کشور جهان سوم چنین رویدادی

    پ.ن. به امید روزی که دست در دست هم بدیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد !!!!!!!!!!!!!!!!

     

     

     

     



  • نویسنده: یاغی(شنبه 88/12/8 ساعت 12:53 صبح)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 415668
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 4
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • این قافله عمر عجب می گذرد !!! - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • این قافله عمر عجب می گذرد !!! - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی