سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داستان یک جامعه خیلی کوچولو - یاغی
  •   داستان یک جامعه خیلی کوچولو
  • میخوام حکایت سرویس اداره رو که من یه موقعی باهاش میرفتم اداره بازگو کنم :

    ما یه راننده سرویس داشتیم که هر وقت پشت رول ( فرمان ) می شست فکر

    می کرد توی پیست اتومبیل رانی با شوماخر داره مسابقه میده ! کارمندای سرویس

    ما هم ، همه خواب بودند به غیر از 3 نفر ! اونایی که خواب بودند که اصلا متوجه

    نمیشدند این آقای راننده به چه وضعی داره رانندگی میکنه . اونایی که خوابشون

    سبکتر بود با ترمزهای ناگهانی راننده از خواب می پریدند و بدون هیچ اعتراضی

    دوباره به خواب میرفتند . میموند اون سه نفری که بیدار بودند که یکیشون هم من

    بودم . من که جرات اعتراض نداشتم چون میترسیدم اگه راننده چیزی بهم نگه ، اون

    آدم هایی که خوابند بیدار بشوند و بگند چرا انقدر سر و صدا میکنی و ....

    یکی دیگه از همکارها هم ، از اول که سوار میشد هنس فری تو گوشش میزاشت

    تا اداره .می موند نفر سوم ، که یه روزی وقتی رسیدیم اداره به راننده

    اعتراض کرد و برعکس خیلی وقت ها چند نفری هم پشت نفر سوم

    وایسادند وراننده گفت باشه ولی از فردا نه تنها خوب رانندگی نکرد که هیچ ، 

    رانندگی اش هم بدتر  شد !!!

    پ.ن. مشت نمونه خروار هست



  • نویسنده: یاغی(شنبه 89/2/25 ساعت 9:26 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 415676
    بازدید امروز : 9
    بازدید دیروز : 4
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • داستان یک جامعه خیلی کوچولو - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • داستان یک جامعه خیلی کوچولو - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی