من تا حالا در جمع روحانیون نبودم و یه فکر های پیش خودم
راجع به اونا می کردم
! اما وقتی در جمعشون رفتم فهمیدم
که هر جماعتی خوب و بد داره
! مثلا یه روحانی که میزبان بود
از خانومش که کمکش کرده بود در اردوگاه تشکر کرد و یه روحانی
در نگهداری فرزندان دوقلویش کمال همکاری را با خانومش میکرد
و یه روحانی انقدر گرم صحبت می کرد که من و دوستم خواستیم
تخمه در بیاریم بخوریم که بنا به دلایلی نشد
! ( یهو انگ اخراجی ها
را بهمون میزدند ! خط فکریمون فرق داشت ولی نمی شد اونجا
رو کرد ! ملتفت هستید که
؟ ) و .............
می تونستند با اون اتوبوسی که ما را آورده بود قم ، قرار بزارند
که ما را برگردونه که انقدر الاف نشیم و گرما نخوریم !!!!!!!!!!!
میزبان ها خیلی خیلی مهربون و صبور بودند( ای کاش من هم
بتونم مهربون ، که رکن اصلیش صبوری ، بشم ) که من ازشون
از همین جا تشکر می کنم
.
وقتی عوارضی را رد کردیم یکی یکی بچه ها بلند شدند و با هم
خداحافظی کردند
در آخر وسط اتوبوس از ترافیکی که بچه ها درست
کرده بودند مثل خیابون های کلان شهرها شده بود !!!!!!!!!!!!!!!
وقتی در خونه به رویم باز شد احساس کردم وارد بهشت شدم
تقریبا همون حالتی که در قصر در فیلم شبی با شاه به آدم
دست میده !!!!! به خصوص که بابا
مامان
مثل 2 تا فرشته
به
استقبالم اومدند و می گفتند که چقدر لاغر شدی ( خوبه 4
روز بود )
پ ن مثل اینکه شکلک های متن قبلی نیامده ! خوب موردی
نداره ! واگذار میکنم به هوش خودتون !
پ ن راستی یادم رفت بگم اردو خیلی خسته کننده شده
بود چون وسیله تفریحی و ... نبود اکثر بچه ها می گفتند
کسل شدیم و ای کاش زمانش کمتر بود ان شاالله در اردو های
بعدی ، وسیله تفریحی ( البته از نوع سالم ) ! هم باشه
الکی ببین خودمون را دعوت کردیم ! سیاست رو حال کردید !!!
پ ن خداییش هری پاتر را نذاشتم تو جیبم !
نویسنده: یاغی(شنبه 86/5/27 ساعت 2:40 عصر)