تابستون به نظر من پر خاطره ترین فصل کودکیه ، تابستون یعنی
دوچرخه ، بستنی ، بازی توی کوچه های گرم و سیاه شدن زیر
تابش بی وقفه ی خورشید ( البته این روزها میگن برنزه شدن )
این روزها به خصوص عصرهای تابستون من رو غرق میکنه در
خاطرات کودکیم! یه موقع آدم منتظر شنیدن زنگ خونه یا کوبیدن
در خونه و صدای بر و بچه های محله است که به من میگن
یاغی بیا کوچه بازی .........
ولی حالا همه ی این ها فقط شده یه خاطره البته از نوع نابش !
چقدر همسایه ها از شلوغی ما مینالیدند ولی انگار اون نالیدن
هم یه جور خالی نبودن عریضه بود به هر حال نه من اون موقع که
بچه بودم اعتراض اونا رو درک میکردم و نه حالا چون هیچ بچه ای
دیگه توی کوچه ی ما بازی نمیکنه و هیچ صدای کودکانه ای نیست
که بخواد ................
پ.ن. یکی نیست بگه میزاشتی تابستون تموم میشد و یاد خاطراتش
می افتادی !
پ.ن. توی یه کتابی خوندم که اشد مجازات زندانیان سیاسی در
دادگاه رضا شاه محکوم شدن به ده سال زندانی شدن بوده .
نظرات دیگران ( ) |