سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   از افسانه تا واقعیت
  • استاد ریاضی پایه ام جلسه اول که اومد سر کلاس گفت :
    آدم خوبه جسارت داشته باشه و تا حدی حرف توی دلش
    را بزنه . از این موضوع 2 یا 3 جلسه گذشته بود که استادمون
    داشت یه خاطره تعریف می کرد که در خاطر ه اش موتور و کامیون
    بود ! عکس موتور و کامیون را کشید ، که یکی از بچه ها گفت
    استاد این موتوری که کشیدید بیشتر شکل گاری تا موتور !
    استاده اول خندید ما گفتیم ایول عجب استادی پای حرفش ایستاد
    اما بعد از مدتی پا شد کیف و وسایلشو برداشت و رفت ! بعدا
    ما فهمیدیم این جناب استاد وقتی خیلی عصبانی میشه ، می خنده!
    دیگه از اون ماجرا به بعد کلاس 3 ساعتمون شد نیم ساعت !
    (البت ما که ناراحت نشدیم!) . بعد پشت سر کلاس و گرایش ما
    شروع کرد به بدی یاد کردن ، که از اون به بعد ما هم بیشتر در
    دانشکده شهره شدیم و سینه سپر کرده راه می رفتیم و برعکس
    اون چیزی که استاد می خواست شد ! آخر ترم هم نصف بیشتر
    بچه ها را انداخت ! استادی که معروف به ننداختن بود !

    استاد انسان شناسی فرهنگیمون جلسه اول که اومد ( تازه از
    اینگلیس برگشته بودن) گفت من خیلی دوست دارم بیاید با من
    مشورت کنید خصوصا در مورد مطالعه کتاب ها و ... از این صحبت
    ایشون گذشت تا اینکه من نیاز فوری به یه کتابی با فلان خصوصیت
    کردم، رفتم در اتاقشون اذن دخول گرفتم و ایشون اجازه دادند!
    همین که داشتم مشکلم را می گفتم یهو موبایلشو در آورد و شروع
    به شماره گرفتن کردو بعد هم با پشت خطی اش شروع به صحبت
    کرد!!!!!!!! نمیدونم ایشون فکر کردن من گل دارم لگد میکنم یا ....
    من هم از اتاقش زدم بیرون!
    استاد فلسفه ام جلسه اول اومد سر کلاس و گفت این کلاس ،
    کلاس فلسفه است . همه ما باید فیلسوف مآب با هم برخورد
    کنیم و اگر نظراتمون با هم متفاوت بود ، با گفتگو حلش کنیم ونه
    با جنجال ! چند جلسه گذشت و بچه ها شروع به بحث فلسفی
    کردند و اون هم بحثهای فوق العاده شیرین ! اما استاد نتونست
    طاقت بیاره و شروع کرد به ناسزاهای خیلی رکیک و اخراج کردن
    بچه ها از کلاس ! اگه یک دونه از اون فحش ها را به من می داد
    اول میزدم تو گوشش بعد می رفتم بیرون ! البته یکی از همکلاسیها
    را که اخراج کرد با نشانه اعتراض در کلاس را با پا باز کرد و رفت !!!!!!!
    چه جراتی !!!!!!!
    حالا هر کی دوست داره جسور باشه ، اهل مشورت باشه ، فیلسوف
    مآب باش و آزاد ! بسمه الله !
    پ .ن. خیلی حرف زدم تلافی 2 روزی که ننوشتم !

  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/5/13 ساعت 7:54 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417519
    بازدید امروز : 81
    بازدید دیروز : 56
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی