چند وقت پیش با یکی از دوستانم بودم که یه خاطره از مکه رفتن پدر و مادرش تعریف کرد که من مونده بودم بخندم یا نخندم چون فکر میکردم اگه بخندم شاید این دوستم ناراحت بشه ولی خلاصه نتونستم طاقت بیارم و قهقهه ای بس بلند سر کشیدم البته نه خیلی بلند !!! حالا عرض میکنم : بابا این دوستم دندون مصنوعی یا به عبارت دیگه عاریه داره و این نوع دندون ها هم باید شستشو داده بشه اما بابای دوستم وقتی رفته مکه تازه یادش میفته که مسواکش رو نیورده و چون بابای دوستم خیلی هم در این زمینه حساسه در نتیجه پیش خودش میگه چی کار کنم چی کار نکنم که یاد مسواک مامان دوستم یا به عبارتی همسرش میفته و از اون استفاده میکنه مامان دوستم هم چند روزی از همه جا بی خبر از همون مسواکش که شوهرش دندونهای عاریه اش را میشسته استفاده میکرده تا اینکه یه روز میبینه و دیگه هیچی یه دعوای به پا میشه که بیا و ببین و چند روزی در مکه این 2 تا با هم قهر میشن و خلاصه الان هم شاید اگه به یادشون بیفته یه جنگی به پا میشه و مایع خنده این دوستم و ما بقی خانواده شون میشه !!!!!!!!!!!!! البته اگه بخواهیم با دید مثبت به این قضیه نگاه کنیم یه عشقی توش میبینیم چون به غیر از این برای یه آدم حساس چی باعث میشه از یه مسواک دست دوم استفاده کنه ؟! پ.ن. 5 شنبه رفته بودم با دوستانم جلسه وصله همون که بنر تبلیغاتیش روی وبلاگم بود چی بگم سرپرست این جلسه که دیر اومد سخنرانم که یه نیم ساعتی دیر اومد !!! قبل از جلسه هی به ما میگفتن سوال بنویسید تا جلسه چالشی بشه من هم که جو گرفته بودتم یه 2 تا سوالی نوشتم اما دریغ که از اون همه سوال نوشته شده فقط مجال خواندن یکی از اونها شد !!!!!!!!!!!!!!!! ولی پذیرایش هی بدک نبود این هم برای روحیه اونا گفتم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پ.ن. البته گفتن سوالات را جواب داده و توی وبلاگ وصله میذارن اما نباید از حق گذشت برای اول بد نبود .
یاغی منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم