سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزگاران را چه شد ؟! - یاغی
  •   روزگاران را چه شد ؟!
  • چند وقت پیش وبلاگها رو میخوندم دیدم چند تا از بلاگرها در مورد
    حرفهایی که در تاکسی رد و بدل شده بود نوشته بودند ، من هم
    بدم نیومد یکی از این دیالوگها رو بنویسم : چند روز پیش :
    یه خرده پایین تر از دانشکده ما انواع و اقسام تاکسی و ماشین چه
    مدل بالا و چه پایین مسافر کشی میکنند ! من و دوستم هم وایساده
    بودیم که یهو یه 206 ترمز کردو ما هم مسیر رو گفتیم و سوار شدیم
    توی راه بودیم که گوشی این آقا زنگ خورد و ایشون هم ضبط شون  را
    خاموش کردند و شروع به صحبت با اون ور خط کردند ...................
    این طور که ما فهمیدیم و شنیدیم ایشون رییس یک کارخونه ایی بودند
    که در شرف ورشکستگی قرار داشت علت نبود مواد اولیه ای بود که
    باید از فنلاند میامد که بخاطر تحریمی که ایران شده ، شرکت فنلاندی
    طرف قرارداد کارخانه این آقا مطرح کرده بود که ما نمیتونیم این مواد را
    برای شما بفرستیم و بانکهای ما امضاء نمیکنند و .... وشرکت فنلاندی
    گفته بود که تنها میتوانید از طریق دبی این مواد رو بگیرید . این آقا به
    پشت خطی اش میگفت این شرکت فنلاندی گفته یک شیخی در
    دبی شرکت داره ( اسمش رو گفت من یادم نمونده ) که ما میتونیم به
    اون بفرستیم و شما از اون بخرید ! که این آقا به پشت خطی اش میگفت
    اگر این کار رو کنیم باید 2 یا 3 برابر پول بدیم که خیلی بدتر به ضررمون
    میشه و کارخونه رو اگر ببندیم بهتر از این کار هست ......................
    پشت خطی این آقا انگار ازش پرسید چرا از یک شرکت سویئسی
    نمیگیریم ؟ که این آقا گفت به دستگاه های ما جنسشون نمیخوره !!!
    این آقا میگفت کارگر به اندازه 3 نوبت برای کار داریم ولی مواد اولیه
    نداریم و میگفت چک هایم پشت هم داره برگشت میخوره و ..........
    کارگر ها هم تا چند روز دیگه باید برند چون پولی نداریم بهشون بدیم و...
    آخر سر هم یکی دیگه بهش زنگ زد که بلیطهای دبی را گرفتم !
    حالا من نمیدونم میخواست بره ارز مملکت رو بریزه توی جیب اون شیخ
    عرب اون هم 2 یا 3 برابر یا میخواست بره تفریح که این بعیده یا
    میخواست بره و........... دیگه بر نگرده ؟!
    پ.ن. به خودم گفتم شب عید تعطیلی کارخونه بیکاری کارگران بعد هم
    تا چند روز با سیلی صورت خودشون را سرخ نگه داشتن آخرش که این
    طبقه به ته خط میرسند روی میارند به کارهایی که اصلا فکرش رو
    نمیکردند این کاره بشوند بیکاری و فقر و بزهکاری و ....  حالا نمیدونم این
    کارشون توجیه داره یا نه  ؟!  اما آیا ارزشش داشت ؟ !
    پ.ن. وقتی خواستیم پیاده بشیم پول کرایه رو دادیم اما آقای کارخونه دار
    در شرف ورشکستگی از مون نگرفت و گفت فقط خواستم برسونمتون که
    توی راه نباشید . ما هم تشکر کردیم و پیاده شدیم .



  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/12/27 ساعت 8:52 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417427
    بازدید امروز : 45
    بازدید دیروز : 31
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • روزگاران را چه شد ؟! - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • روزگاران را چه شد ؟! - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی