سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   بی تعصب
  •                 دو روز پیش بود که استاد معتضد( همین آقایی که
                  شبها تاریخ ایران رو میگویند در کانال 2 ) میگفتن در
                      زمان هویدا یک نماینده مجلس بوده  که اصلا در
    مجلس حرف نمیزده ، یکبار هم که حرف زده فقط
    گفته در های پنجره رو ببندید تا صدای سخنان آقای
    هویدا واضح تر به گوش برسه ! حالا امروزه چند تا
    از نماینده های مجلس از حقوق مردم دفاع میکنند و
    چند نفرشون فقط تماشاچی هستن ؟ پارسال سر
    یکی از کلاس های دانشکده ، یکی از بچه ها به
    استاد گفت : یکی از نماینده ها در طول نماینده
    بودنش اصلا حرف نزده یکبار هم که حرف زده گفته
    درب اون سالنی که نماینده ها داخلش میشینند 
    را ببندند ( حالا یادم نیست که بخاطر سر و صدا
    این خواسته رو داشته یا برای هدر نرفتن گرمای
    سالن !!!)


  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 87/6/4 ساعت 11:36 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   خوش گذشت
  •               دیروز با بر و بچز دوستان رفتیم یه جای خوش
                  آب و هوای دیارمون ، آخ که چقدر حال داد
                به خصوص که با دوستانی بری بیرون که حدود
    18 ساله با هم رفقید . 2 تا گروه شدیم که
    خونه هامون به هم نزدیک بود و یه جا با هم
    قرار گذاشتیم که از اونجا دسته جمعی رفتیم
    به محل مورد نظر . البته یکی از فامیلهای
    دوستان هم اومده بود که ما قبلا عکسش رو
    توی گوشی دوستمون دیده بودیم و اون هم
    مسیرش با مسیر ما بود و رفتیم بهش گفتیم
    شما فلانی هستید ؟ بی چاره هاج و واج
    مونده بود اینا کی هستند که ما سریع
    آشناییتمون رو گفتیم . اونجا هم که رفتید
    جاتون خالی گفتیم و خندیدیم و انقدر
    تنقلات خوردیم که دیگه نمیتونستیم تکون
    بخوریم . نفهمیدیم چه شکلی غروب شد
    و بند و بساطمون رو جمع کردیم برگشتیم .
    پ.ن. جوانی کجایی که یادت بخیر ، این رو تو
    نگاه افراد پیری میدیدم که از کنار ما میگذشتن .


  • نویسنده: یاغی(چهارشنبه 87/5/30 ساعت 11:58 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   سالی که نکوست از بهارش پیداست
  •                   دیگه فکر کنم انگشت نما شدن ما توی جهان شده
                     امری ثابت . حالا من به همه ی اون چیزهایی که
                       باعث این امر شده نمی پردازم و اکتفا به مورد آخر
    میکنم ، المپیک چین رو میگم دیگه . تا دیروز که من
    اخبار رو پیگیر بودم ضربه فنی شدن و نفر 4 شدن
    از 4 نفر و نفر 60 شدن از 64 نفر و ... . شدیم

    کرکره خنده بر و بچز جهان البته قیافه مجری هم
    که اخبار ورزشی میگه دیدنیه !!!
    با فرض اینکه این افراد واقعا منتخب شدند توی
    رشته خودشون و فرستاده شدن به المپیک ،
    چرا انقدر این منتخبین ایران سطح شون باید
    پایین باشه در دنیا ؟ این همه بودجه و پول
    کشور نه تنها به بار نمیشینه بلکه با بی آبرویی
    هم همراه میشه . اگه انقدر سطح رو پایین
    میبینند چرا این هزینه ها و این نیشخند های
    جهان رو به جون و دل میخرند ؟ البته عده ای
    میگند عیبی نداره به هر حال ورزشکارها یه
    محکی میخورند ! در جواب این دوستان باید
    گفت : بله دیگه کشوری که هیچ کس ( البته
    اونایی که سرشون به تنشون می ارزه ) حاضر
    نیست باهاش بازی تدارکاتی کنه ، چاره ای برای
    محک خوردن نداره جز مسابقات جهانی ....
    پ.ن. البته نمیگم مدال نمیگیریم ، میگیریم اونم
    رنگ و وارنگ اما به اندازه انگشتان دست شایدم

    کمتر ، اونم توی بازی های انفرادی !(عجب پیشبینی) 
    پ.ن. البته یکی که میتونست حتما مدال بیاره
    نیست توی المپیک ! البته میگن که مصدوم بوده ؟!
    بعد یکی دیگه که مصدوم بوده رو بردن المپیک که
    اصلا نتونست روز رقابتش حاضر بشه و الان در
    چین در بستر بیماری است !!! یکی از ورزشکارها
    هم که به دلایلی بزرگش کرده بودند،  حذف شد!

      پ.ن. یکی میگفت برای کنفرانس علمی دعوت شده
    بودیم یک کشور اروپایی و شرایط فکری حاکم بر ایران
    به گونه ای بود که ما مثل این بچه تنبل ها که درس
    رو نخوندن و بلد نیستند ، یواش حرف میزنند ما هم
    همونطوری ملیتمون رو گفتیم ....
    پ.ن. به نظرم مسئولین میتونند با داشتن احساس
    مسئولیت بیشتر اونم در برابر تک تک هم میهنانمون
    کاری کنند که حداقل نام ایران رو توی چنین 
    ماراتن هایی بلند کنند ، نه فقط به فکر ....
    پ.ن. به امید روزی که واقعا افتخار کنیم به ایرانی
    بودنمون و نه فقط با شعار .... 

     



  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 87/5/21 ساعت 4:36 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   حاجی که از مکه میاد ....
  •                   یکی نیست بگه مگه تو زیارت نرفتی ؟ چرا انقدر
                    ریا کاری میکنی ؟! انقدر برای طرف پلاکارد میکوبند
                    به دیفار کوچه که آدم فکر میکنه اشتباهی اومده
    توی کوچه !!! حالا کرکره خنده از اونجا شروع میشه
    که ببینی که این پلاکاردها از طرف کی ها هست !
    مثلا زیر یه پلاکارد نوشته از طرف آقای جوادی و خانواده
    و برای اطمینان بیشتر توی پرانتز نوشته پسر خاله داماد
    حاج آقا و حاجیه خانم . یا نوشته از طرف جواد آقا و سایر
    همسایگان. سایر فک و فامیل هم که نمیخواستند پارچه _
    نویسی، بزنند توی رودر وایسی گیر میکنند و یه پارچه نویس
    میزنند اونم از نوع هیئتی یعنی یه 10 یا12 فامیلی ردیف
    میشه زیر پلاکارد !!!! دیگه کم کم مونده از طرف بیکاران
    مقیم مرکز و ولگردان محله هم به هوای گرفتن سوغاتی
    پلاکارد ببینیم .
    پ.ن. مثل بعضی از این فیلمها هست که مینویسند تمام
    این اسامی خیالی است ، من هم همین رو باید بگم.
    پ.ن. چند روزه برای رسیدن به هدفی استرس دارم
    دعا کنید که کارم بر وقف میلم درست بشه .


  • نویسنده: یاغی(چهارشنبه 87/5/16 ساعت 7:14 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   حضرت استاد
  •                 نمیدونم چرا این روزها باب شده مجری های هر
                    برنامه ایی به هر کی میرسند یه استاد به اسم
                   طرف اضافه میکنند ؟ این موضوع اپیدمی شده و
                   بین مردم جامعه هم داره رواج پیدا میکنه !
    طرف سواد مکتب خونه ایی داره ولی بهش میگن
    استاد ؟ نمیدونم شاید این کلمه تاثیر موجزی در
    پیشبرد کارها داشته باشه ؟! شاید نوعی هندونه
    زیر بغل گذاشتن مدرن ؟!
    به نظر من بعضی واژه ها که توی فرهنگ ما دارای
    ارزش هستند رو نباید به همین سادگی لوس و
    بی مزه اش کنیم .....
    پ.ن. البته این استادی که گفتم معنیش فرق
    داره با اون اوستا که توی کوچه و بازار رواج داره !



  • نویسنده: یاغی(شنبه 87/5/5 ساعت 1:19 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <      1   2   3   4   5   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 415682
    بازدید امروز : 15
    بازدید دیروز : 4
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی