سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   دیدار
  • دیروز دوستان قدیمی باز هم دور هم جمع شدیم . 17 سال که
    با هم دوستیم ( چشم نخوریم ) قرار گذاشتیم از این هفته ‍،
    یک روز در هفته با هم بریم تهران گردی البته این عمل ما با ول
    گردی فرق میکنه در نتیجه جزو طرح جدید نمی شیم !!!!!!!!!!!!!
    فکر میکنم دنیا چقدر کوچیکه انگار همین دیروز بود که با هم
    دوست شدیم . به قول شاعر : این قافله عمر عجب می گذرد
    اما مهمتر اینکه این دوستی را ادامه بدیم تا اون ته ته ته دنیا

  • نویسنده: یاغی(چهارشنبه 86/5/3 ساعت 9:21 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   این هم از مربی ایرانی
  • یادم هست آقای خیابانی در آغاز این مسابقات ، جام آسیا
    گفتند ما توانستیم با مربی ایرانی در والیبال جوانان سوم
    شویم ، پس چرا نتوانیم با مربی ایرانی در فوتبال مقام بیاوریم!
    حالا که اوت ( حذف ) شدیم ! یادم میاد دور گذشته این مسابقات
    چهارم شدیم ( با اجازه میخواهم مقداری حرف بی تربیتی بزنم )
    پدر مربی خارجی را در آوردند که چرا ما چهارم شدیم ؟ حالا این
    مربی ایرونی رو تحویل بگیرید ! همین آقا پدر برانکو را در آورد که
    چرا آقای عنایتی را که آقای گل باشگاه های ایران است را به
    تیم ملی دعوت نمی کند ؟ بفرما ، اقای قلعه نوعی این هم از
    عنایتی هیچ کاری نکرد تو زمین ! چرا بیرون گود نشسته بودید
    و در بحبوحه ای که تیم ملی می خواست برود بازی های جام
    جهانی انقدر مته به خشخاش زدید و هی گفتید لنگش کن !!!
    حالا که خودتون رفتید تو گود ، دیدید کار هر مرد نیست خرمن ....
    پیشنهاد می کنم فیلم مستند میلاد صدر عاملی رو در مورد
    برانکو و تیم اعزامی به جام جهانی است ببینید . اشک برانکو
    را در آوردند با اون بلایی که سر برانکو آوردند اگه بخواهیم بدون
    تعصب برخورد کنیم ، باید امیر خان را اعدام کنند !!!!
    دانشگاه ما این فیلم را نشون داد و آقای چلنگر را نیز همراه چند
    نفر دیگر دعوت کرده بودند . آقای چلنگر می گفت خیلی از
    بازیکنان بودند که پول به روز نامه ها میدادند که روزنامه ها بنویسند
    که چرا این بازیکن در اردوی تیم ملی نیست !!! ایشون میگفتند
    اصلا بین بازیکنان در رختکن دعوا نمیشد !
    همین عنایتی که انقدر ادعا می کرد ،تو تیم باشگاهی اش در
    امارات هیچ کاری نکرد نمیدونم چرا آوردنش درتیم ملی . شایدم
    قلعه نوعی می خواسته بگه حرف حرف منه !
    چند نکته خنده دار دیشب در مورد این مسئله در صدا و سیما
    شنیدم:
    فردوسی پور گفت ما نباختیم فقط در ضربات پنالتی بازی را
    واگذار کردیم
    امیر خان گفتند تقصیر من بود که باختیم ! بله امیر خان تقصیر
    شما بود که استقلال هم نرفت به بازی های جام باشگاه های
    آسیا ! البته مهم نیست یه چند هزار دلاری خسارت دیدیم
    گذشته از خسارات معنوی !!!
    پیشنهاد:
    خواهشا دیگه برای بازی های مهم ، نریم با تیم غنا و مالدیو و
    ... بازی کنیم چون فقط خودمون را گول میزنیم
    چرا مربی خارجی دعوت نکنیم ، وقتی نمی تونیم از پس یه کار
    بربیایم ، چرا از کسی که بلد دعوت نکنیم هم باعث باختن
    نمیشه ، اگه هم بشه به صورت آبرو ریزی در نمیاد هم یاد میگریم
    که چه جوری باید مربی گری کرد
    همین ژاپنی ها که ناسیونالیسم قوی دارند چرا از مربی خارجی
    دعوت میکنند ؟ چون ارزش پول رو میدونند ، میدونند اگه یه خورده
    بیشتر خرج کنند 2 برابر سود میکنند !
    دوست دارم صحبتم را با کلام مولا علی (ع) تموم کنم :
    ایشون می فرمایند تعصب بیش از حد بر روی هر چیزی چشم
    انسان را بر روی واقعیتها میبندد . یا علی

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/5/1 ساعت 6:31 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   جشن تولد
  • جمعه شب جشن تولد پسر دایی ام بود . خیلی خوش
    گذشت . آدم هر وقت جشن تولد میبنه هوس می کنه
    برای خودش هم جشن تولد بگیره اما بعد از یه خورده
    تفکر ، پشیمون میشم ، چون جشن تولد برای کسانی
    خوبه که سنشون کم باشه یا خیلی کهن سال باشند.
    بزرگا پول دادند و ما بچه ها اسباب بازی . من به پسر
    دایی 4 ساله ام یک سوسمار دادم البته شوهر خاله ام
    گله کردند که چرا واقعی نیست .
    با خانم دایی ام قبلا رفته بودیم کیک سفارش بدیم که بعد
    از 3 دور دیدن آلبوم سلیقه من قالب شد و طرح کیک
    شد شکل یک دلقک .
    کلا مزایای مهمونی اینه که میشینی ازت پذیرایی 
    میکنند اما بعد از یه مدتی آدم عذاب وجدان میگیره و
    یه تعارف به صاحب خونه میزنه که اگه کاری داری بیام
    کمک و صاحب خونه که انگار مدتها قبل منتظر این جمله
    بوده با کمال میل تعارفت را میپذیره !!! 

  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/4/31 ساعت 12:6 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   باز هم جنس لطیف
  • دیشب ساعت از 12 گذشته بود که شنیدم ( البته فضولی
    نبود و نا خواسته صدا به گوش من می رسید ) صدای مشت
    و لگدی که به در همسایه روبروی می خورد ! خوب در آپارتمان
    آنهم در سکوت نیمه شب صدای حرفهای که بین آنها رد و بدل
    می شد به وضوح می آمد ، گویی آقا با خانم دعوایش شده
    بود که چرا خانم و دخترش تا ساعت 12 رفته اند بیرون ، ودر
    منزل راهشون نمی داد هر چی خانم جیلز و ویلیز می کرد
    رفته بودیم مسجد ، من که بهت زنگ زده بودم گفته بودم دیر
    میام آقا تو کتش نمی رفت و در را باز نمی کرد ، هر چی
    دخترش می گفت مامان آبرو ریزی بیا بریم خونه مادر بزرگ
    خانم همسایه قبول نمی کرد و می گفت تو نمی دونی
    آبرو ریزی یعنی چی ! خلاصه خانم کوتاه نیومد و زنگ زد به
    برادرش تا بیاد بگه به آقا که خواهرش با آنها رفته مسجد (
    گویا مسجد دیشب برنامه داشته ) بعد از مدتی صدای مردی
    از راهرو اومد که نام مرد همسایه را صدا می زد ، مرد همسایه
    در را باز کرد و با برادر خانم همسایه احوالپرسی کرد و بعد از
    اینکه خوب حال خانم را گرفت به خونه راهش داد و برادر خانم
    همسایه نیز رفت !!!!!!!!!!!!  چه دنیای پلیدی ، با خودم فکر
    می کردم اگه آقا آن مو قع شب میامد چی ؟ نتنها خانم جرات
    چنین برخوردی را باهاش نداشت ، بلکه طفلکی شاید شام
    نخورده بود و منتظر آقا بود ، تازه آقا اگه از قبل نگفته بود کجا
    است و چرا دیر میاد شاید خانم جراغت اینکه ازش بپرسه
    کجا بودی را نداشت چه برسه به این رفتار !!!!
    البته تقصیر خود خانمهای ایرانی هم هست ، همین روز زن و
    مادر ، مسئولین می آیند در تلویزیون م از اینکه زن باید فلان
    باشه بیسار باشه حرف می زنند ، اما دریغ از اینکه بیایند
    بگویند خانمهم شما ازاین به بعد این حقوق را دارید : مثل
    اینکه اگه همسرتون با شما چنین رفتاری خشنی را کرد
    سریع با این شماره پلیس که مخصوص همین کار هست تماس
    بگیرید . شما خانمها از این مثلا روز زن به بعد دارای حقوق
    ماهیانه هستید ( بگذریم از اینکه خانم همسایه خودش شاغله)
    یا مثلا هر قدر ثروتی که آقا بعد از زندگی مشترک به دست
    آورده باید با خانمش نصف کنه هم مهظری ، تا آقا جرات نکنه
    هر وقت خواست خانم را تو خونه راه نده و........
    یه موقع های فکر می  کنم  اگه جریان فمنیستی جهان چشم
    به راه جریان فمنیستی ایران بود ، چی میشد ، یک مشت زن بی
    همت که همه اش نگرانند که اگه فلان کار را کنند آبروشون
    میره ! یک جور ترس واهی ! البته از حق نگذریم مگه دو سه
    ماه پیش نبود عده ای از خانم های که فهمیدند چه کلاهی
    سرشون رفته به اسم آبروی وسواسی ، جلو مجلس تحصن
    کردند ولی چه رفتاری باهاشون شد ؟ هیچی گرفتند کردنشون
    در زندان سیاسی ، بدون اینکه کسی بفهمه (یا عده کمی
    فهمیدند )
    تا خانم ها با هم متعهد نشوند همین آش است و همین کاسه !
    البته یک توضیح در اینجا لازم است طبق درد دلهای خانم همسایه
    با مامان خانم ما شوهرشون شکاکه !!! و طی چند سال همسایگی
    با خانم همسایه ایشون فوق العاده خانم نجیبی است .
    به امید آزادی همه انسانها چه از ظلم یک مستبد مثل هیتلر چه
    از ظلم شوهری که فکر می کنه صاحب مطلق خانمش است
    تازه این را یادم رفت بگم که آقا همسایه جزو افراد تحصیل کرده
    این مملکت هستند

  • نویسنده: یاغی(پنج شنبه 86/4/28 ساعت 7:25 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   قهرمان
  • وقتی آدم برای خودش یه قهرمان        انتخاب می کنه یا به عبارت
    بهتر پیدا می کنه ، احساس می کنه دنیا مال اونه چون هر وقت دلگیر
    از هر کجا این عالم شد می دونه که این قهرمان همین الان می رسه
    و هر طوری شده نجاتش می ده ، اما بعد از مدتی می فهمه اون قهرمان
    پوشالیه ، بعد باید دعا کرد که اون قهرمان اصلی زندگیش نباشه ! اما
    اگه قهرمان واقعی زندگی باشه البته از همون نوع پوشالی ، اون موقع
    آدم فکر می کنه 2 تا نیمکره زمین روی قلب کوچیکش ( البته اگه قلب یا
    به عبارتی دلش         بزرگ باشه دیگه قهرمان نمیخواد چون خودش
    قهرمانه یا دیگه کم کمش فقط یه الگو داره نه یه قهرمان که زندگیش به
    اون وصل باشه ) چمبره ( چنبره ) زده ! بعد اگه خیلی ( یه کمی ) پوست
    کلفت باشه ! دنبال یه قهرمان دیگه می گرده ، بعد اگه بعد شانس باشه
    اون قهرمان هم پوشالی از آب در میاد و همین دور تسلسل ادامه داره تا
    اینکه می فهمه باید جسارت و فریاد و آزادی و ... بگذاره کنار و دست نیاز
    به واژه چابلوسی و تملق دراز کنه ! چون دیگه قهرمانی نداره که موقع
    نیاز بیاد به کمکش و چون قهرمان نداره می خواد مثل هیچکس بشه ...
    بعد کم کم پله های تلقی رو طی می کنه تا میرسه اون بالاها بعد با
    زیر دستای خودش که بدون قهرمان هستند یا قهرمانشون گم شده
    رفتاری بدتر از اون وقتای بالا دستی های خودش میکنه ! تا این طوری
    عقده بی قهرمان بودن خودشو خالی کنه ! یا شاید به خیال خودش
    شده یه قهرمان اما نمی دونه پوشالی شده ! این داستان ادامه داره
    تا اینکه مردم بفهمند ما قهرمان نمی خوایم شاید یه الگو نیاز باشه
    ولی یه قهرمان یه پیشوا نمی خوایم چون یا پوشالی در میاد یا بعدا
    متقلب می شه !!! و این قهرمانی که ساختیم میشه مار تو آستین
    خیلی بارها این اشتباه رو کردم ولی دیگه نمی خوام ، هرگز نمیخوام
    چون میخواهم زنده بمانم



  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/4/26 ساعت 8:9 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   21   22      >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417449
    بازدید امروز : 11
    بازدید دیروز : 56
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی