سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   وای از این گرما
  • خدایا نمیشه آدم پایش را از خونه بذاره بیرون ، هوا خیلی
    خیلی گرمه . شدیم مثل توت سیا تو این گرما ! دلم برای
    این بچه نیم وجبی ها می سوزه ! تو این گرما از در این
    کلاس در نیومده میرند سر کلاس دیگه می شینند !
    من نمی دونم الان مگه تابستون نیست پس چرا این بچه ها
    مثل روز هایی که مدرسه میرند صبح کله سحر بیدار میشند .
    و تنها با این تفاوت که ساعت 1 یا 2 از مدرسه میاند ولی
    در تابستون کلاس هاشون تا 8 شب هم میکشه !!!!!!!!!
    به خدا غلو نمی کنم ! مصداقش هم ، بچه های عمه خانم
    که تا ساعت 10 میرسند خونه ! تازه می خوان برند مسافرت
    منتظر تعطیلات ملی هستند مثل هفته بعد که تعطیلی .
    به نظر من آدم 2 تا کلاس میره ولی تا آخرش ادامه میده
    پ.ن. من خودم دوست ندارم از این شاخه به اون شاخه
    بپرم . ولی یه دوست دارم این طوری اول رفت زبان اینگلیسی
    بعد رفت آلمانی بعد رفت اسپانیا ... آخرش هم هیچی به هیچی

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/5/9 ساعت 3:21 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   اینم از امروز
  • امروز می خواستم با دوستم برم دانشکده برای اعتراض
    به چند تا نمره ! البته فقط فرمالیته است و اصلا توجهی
    نمیشه ! ولی نمیدونم چرا دوست دارم یه موقع سر خودم
    را گول بمالم ! البته دیگه چند ترمیه که مایل به دیدن نمراتم
    نیستم ، اینکه میدونم قبولم کافیه ! البته برای اینکه اساتید
    محترم نمره خودم را بهم نمیدند ، من هم بیکار نشسته و
    اعتصاب کرده دیگه نمیرم کارنامه بگیرم ! این اعتصابم 2 ترم
    که شروع شده ! دیدم از یه طرف اعتصاب مد شده ! از یه
    طرف دیگه هم خیلی بچه بازی آدم بره کارنامه اش را بگیره
    دیگه تو کته ما نمیره ! بزرگ شدیم دیگه داش !  
    البته از دوستم که زحمت کشیده بود رفته بود نمره ها را
    قبلا دیده بود و وضع نمراتم را بهم گزارش داده بود مچکرم!

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/5/8 ساعت 10:35 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   سرما خوردگی
  • خیلی سخته آدم تو تابستون سرما بخوره ! خیلی سخته حسن !!!!!!!!!!
    هم گرمت میشه هم نمیتونی بری جلوی باد بهشتی کولر ! اعصاب
    بقیه هم می ریزی بهم !‏آخرش مجبور میشی در پنجره کولر اتاقت را
    ببندی . حالا بگذر که دیگه کسی طرفت نمیاد و می گند تابستون خیلی
    سرما خوردگی سخته ، مگه چیزی واسه خوردن نداشتی ( از نظر من که
    شوخی مسخره ای است ) خلاصه تو این گرما که با عرض معذرت خر تب
    میکنه خواهر ما خودش پیچیده لای پتو! خدا اونو شفا بده به ما هم صبر
    جمیل بده تا بتونیم سرفه کردن و فین فیناش را تحمل کنیم و خودمون
    سرما نخوریم !!! من حوصله خوردن سوپ داغ را وسط چله تابستون ندارم !


  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/5/7 ساعت 1:15 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تولد یه عاشق
  • امروز هم تولد یه عاشق از عاشق های خدا بود . امروز خیلی ها
    در مورد حضرت علی (ع ) گفتند ، از روز پدر گفتند ، اما من می_
    خواهم به خدا یه حرفی بزنم که تو گلوم گیر کرده : خدایا خوش
    به حالت چه مردان و زنان خوبی شدن عاشقت ، من بهت حسودیم
    شد . البته از حق نگذریم که تو زیباترین ، مهربونترین ، باوفاترین
    بزرگترین معشوق نه تنها این دنیا ، بلکه همه جا هستی ، خدایا
    دست ما هم بگیر ،‏آخه امروز من هم گفتم ، یا علییییییییییییییییی

  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/5/6 ساعت 7:56 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   مسافرت نصفه روزه
  • دیروز رفتیم امامزاده داوود . زیاد مایل به رفتن نبودم ، الان اگه
    مادر بزرگم این را بشنفه میگه بچه اینو نگو خدا قهرش میگیره!
    خلاصه این تور نیم روزی از طرف اداره بابام بود ! یه خورده با
    همکاراش هم آشنا شدیم . وقتی برگشتیم ، احساس کردم
    بهم خوش گذشته در نتیجه احساس صبح را فراموش کردم !
    برگشتنه هم بهمون یه پرسشنامه دادند ، که سوالاش در
    مورد وسیله حمل و نقل و آیا غذا خوب بوده و این جور چیزها
    بود .
    تازگی ها دیگه دوست ندارم برم مسافرت ( البت بگذریم که
    تقریبا دیگه نصف بیشتر ایرون را گشتم ) اما این خواسته ام
    را کمتر جایی میگم چون بعدا نمی خوام بشنوم که دیگران
    بهم بگن بی روشنفکر ! خوب انگار تازگی ها مسافرت هم
    شده یه جور ژست . مثلا طرف عمرا سر در نمیاره این جا
    قبر سعدی نه حافظ اما میره در آرامگاه همچین متفکرانه
    می ایستد که بقیه فکر میکنند طرف یه عمر سعدی
    شناسه ! یکی را میشناختم که رفته بود تخت جمشید
    شروع کرده بود به بوسیدن ستون های باقی مانده از این
    کاخ ، آدم های که دیدنش فکر کردن بابا چقدر طرف حس
    وطن دوستیش غوغا کرده بعدا ازش پرسیدن ، فکر کرده
    چون این همه آدم این جاست و دست به ستون ها میزنند
    و اونا را تحسین میکنند ، این جا یک زیارتگاه یه جور از اون
    بتهای که ایرونی ها میپرستند !!!!!!!!!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(جمعه 86/5/5 ساعت 7:31 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417453
    بازدید امروز : 15
    بازدید دیروز : 56
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی