یاغی - یاغی
  •   تنها در خانه
  • چند روز پیش تصمیم گرفتم تا سحر بیدار بمونم تا بتونم کامل
    سحریم را بخورم ( بنده از این تیپ آدمایی هستم که یهو بعد
    از بیدار شدن از خواب چیزی از گلوم پایین نمیره و باید یه مدتی
    بگذره تا اشتهام باز بشه ! ) خلاصه تا سحر بیدار موندم و بعدش
    هم مامان اینا را بیدار کردم تا اسباب سحری را بچینند !!!!!!!!!!!!!!!!
    سحری را خوردیمو و بعدش هم نماز و بعدش هم به امید اینکه
    فردا کاری ندارم خوابیدم که برای نماز ظهر بیدار شم !!!!!!!!!!!!
    اما نمیدونم ساعت 8 یا هشت ونیم بود که از خواب پریدم فکر
    کردم جنگی ، بمبارانی و ... شده وقتی فهمیدم چی به چیه
    متوجه شدم این صدا ، صدای خراب کردن خونه 2 تا بعد از ما
    است که احتمالا میخوان بکوبند ، بسازندو بفروشند !!!!!!!!!!!!!!
    خلاصه دیگه خواب از سرمون پرید ! تا آبی به سر و صورت زدم و
    اینا ساعت شده بود نه و نیم ! تلویزیون را روشن کردم ! چشمتون
    روز بد نبینه کانال یک که برنامه کودک ، کانال 2 آخوند ، کانال 3
    این برنامه ها هست توش یا آشپزی یا دکتر پوست !!!!!!! اونو داشت !
    کانال 4 عربی ( نه اینکه این عربها خیلی به ما خوبی کردن ) !
    کانال 5 آخوند ! باز تابستون برنامه های تابستونی داشت اما از
    وقتی ماه رمضون اومده تابستون که کمرنگتر شده و عوضی برنامه
    قشنگ نشون بدن آدم حوصله اش سر نره ، افتضاح شده
    برنامشون !!!! یه چند ساعت بعد دیدم سریالهای ماه رمضون
    پارسال را نشون میدن بجای نشون دادن فیلم های تاپ جهان !
    ( البته نه از اون فیلم ها که آدم نمیفهمه چی شد تموم شد ! )
    بعد از یه مدتی دیدم از کانال یک تا کانال 5 ( خدا زیادش کنه !!!)
    فقط آخوند صحبت میکنه !!! نمیدونم چه صیغه ای که این روزا
    همش تلویزیون این اشخاص را نشون میده بابا یک کانال را
    بزارید برای صحبت انواع روحانیون یه کانال را هم بزارید برای
    پخش فیلم البته نه از نوع تکراری ( گرچه با این وضعیت فیلمهای
    غربی که راه به راه تلویزیون ایران نشون میده ، دیگه نمیشه
    فیلم تکراری نشون نداد یا باید فیلمها را سانسور کرد که در این
    وضعیت یا فیلم بی سر و ته میشه یا 15 الی 20 دیقه میشه ! )
    خلاصه برنامه ماه نباته ! مربا ! عسل شروع شد ! این احسان
    علیخانی چرا این طوریه ؟ با این اعدا اطفاراش عنده لوسی و
    بی مزگیه ! خدا را شکر اذان مغرب شد و یه افطاری زدیمو
    این سریال ها شروع شد ! باز برنامه های شبش بهتر که ملت
    روزه دیگه نیستند و حوصله شون سر نمیره و تازه شب نشینی ها
    هم شروع شده !!!!!!!!!!!!!!!
    این هم از یه روز بیکاری ما که خواستیم نهایت استفاده را ببریم
    ولی با سر درد آغاز کردیم و نشد یه قرص مسکن هم بخوریم تا
    افطار !!!!!!!!!!!!!!!
    پ.ن. نمیشه تا بعد از ماه رمضون این خونه سازی را ملت بزارند
    کنار ؟!
    پ.ن. راستی این طنز 4 خونه چی شد ما که نفهمیدیم تموم شد
    یا به خاطر ماه رمضون کنسل شد !!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(جمعه 86/6/30 ساعت 7:4 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   راست دردسر ساز !
  • دیدید بعضی از آدم ها یه موقع یه حرفی میزنند بعد به خودشون
    میگند چه اشتباهی کردند و چرا این حرف را زدند ! حالا ممکن
    این حرف از روی راستگوی باشه یا از روی خودی نشون دادند !
    یکی از این آدمها پسر خاله بنده است که نمیدونم از روی صداقت
    یا از روی خودی نشون دادن این کار را کرده ، داستان از این قرار که :

    من چند روز پیش رفته بودم خونه خالم دیدم توی حیاطشون یک
    عالمه کاور ورزشیه ! اونقدر زیاد بودن که روی طناب جا نشده بود
    و یه تعدادشون روی درخت آویزون شده بودن ! خیلی تعجب کردن
    از خاله ام پرسیدم این همه کاور برای چیه ؟ ایشون گفتند : مربی
    فوتبال باشگاه پسر خاله اینام گفته کی خونه اش به باشگاه نزدیکتر
    پسر خاله من هم دستشو بلند کرده و گفته آقا ما ، مربی هم نه
    گذاشته و نه برداشته به پسرخاله ام گفته : چون خونه شما نزدیک
    همه کاورای بچه ها را ببر خونتون بشور بیار ! پسر خاله بنده هم با
    یه گونی کاور ورزشی میاد خونه و بسیار ناراحت . چون خاله من
    وسواسه و دست به این کاور ها نمیزنه ! بعد هم خاله ام به
    پسر خاله ام گفته من این کاورها را توی ماشین نمیندازم و خودت
    باید بری همه را توی حیاط با دست بشوری و بعد هم بیای بری
    حموم !!!!!!!!! حالا وقتی تصور میکنم پسر خاله ام چه شکلی این
    همه کاور را توی حیاط با دست شسته نا خداآگاه خنده ام میگیره
    اگه شما هم جای من یهو وارد حیاطی میشدید که پر از کاورهای
    رنگ و وارنگ باشه و بدونید خالتون وسواس داره و تصور کنید
    چقدر پسرخاله ام غرغر شنیده و همه را بادست شسته خنده تون
    میگیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پ.ن. انقدر این چند روز پسر خاله ام را دست انداختیم که دلم
    براش میسوزه !

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/6/27 ساعت 1:55 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   دلم تنگ شده بود واسه اینترنت !
  • بعد از چند روز اسباب کشی و بعدش هم مرتب کردن خونه
    گذاشتن هر چیزی سر جاش که خداییش خیلی سخته
    خصوصا برای ما که مدت طولانی بود اسباب کشی نکرده بودیم
    شده بود شکستن شاخ دیو !!!!!!!!!!!!!!!! اما دیگه دیشب رخصتی
    شد برای وصل رایانه ! دیشب نتونستم توی نت بیام چون از بدشانسی
    کارتم تموم شده بود و با این شماره ها چیه هی تبلیغ میکنند
    هرچی خواستم بیام توی نت هی اشغال میزد ( لطفا این کلمه را
    درست تلفظ کنید ! )
    خواستم ماه رمضان را تبریک بگم دیدم 4 روز ازش گذشته ، دیدم بهتر
    خاطرات که چه عرض کنم بلایای که در این ماه سرم اومد ولی به
    برکت این ماه مشکل چندانی برام ایجاد نشد را خلاصه وار بگم :
    یه سال موتور بهم زد و پخش خیابونم کرد اما هیچیم نشد ! یه سال
    لوستر افتاد روی پام اما هیچیم نشد ! یه سال توی ماه رمضون
    پام شکسته بود ولی با کله شقی و شنیدن غر غرهای خانواده
    برای نگرفتن روزه ، همه روزهامو گرفتم ( بگید ایول خداییش
    ایول نداشت حالا اگه هم نداشت ، نقش ضد حال رو بازی نکنید) !
    یه سال یه مشکلی برامون اتفاق افتاد ، نگید چه مشکلی که
    میگم خصوصی ! ولی زودی حل شد ! امسال هم که زبون روزه
    افتادیم توی گرداب اسباب کشی که خدا رو شکر زودتر از اون
    چیزی که فکر میکردیم تموم شد !
    دانشکده ها هم که خدا رو شکر شد از اول مهر .که ما هفته اول
    هم فاکتور میگیریم و از هفته دوم مهر میریم ! خدایی برای ما
    افت کلاسه از روز اول مهر بریم دانشکده ! روز اول مهر ،دانشکده
    فقط برای صفر کیلومتر هاست ! از طرف دیگه هم چون روزه ایم
    حوصله گرما و شلوغی اتوبوس و مینی بوس و... اینا رو ندارم
    تاکسی و آژانس هم که کلاس نداره !!! اما فکر کنم دیگه برگشتنی
    بروبچ نزارند ما با کلاس بمونیم !!!!!!!!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/6/25 ساعت 1:33 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   اسباب کشی
  • یکی بود یکی نبود .....
    یه روزی یاغی کوچولو به همراه پدرو مادرش اومدن خونه جدید
    یاغی کوچولو اولش یه خرده غریبی میکرد اما کم کم یه عالمه
    دوست پیدا کرد و هر سال که میگذشت رابطه و پیوندش با
    دوستاش محکمتر میشد و تا چشماشو باز کرد دید 18 سال از
    اون روزهای پر از خاطره گذشته ، هنوز هم که پنجره اتاقمو باز
    میکنم تمام خاطراتی که با دوستام داشتم و تمام بازی ها و
    شیطونی ها و ... را میبینم انگار همه زنده اند جلوی چشام !
    پنجره ای که درختهای قشنگی جلوشه و از همه قشنگتر
    درخته موی که بقیه درخت ها را کرده تکیه گاهشو و درخت
    اقاقیای که هر سال بهار همه کوچه را مست میکنه !
    اما حالا دوباره انگار همه چیز از نوع میخواد شروع بشه و باز
    هم دغدغه دل کندن باز هم .... نمیدونم اما اینو میدونم که
    دیگه بچه نیستم و  اون معصومیت کودکی که خیلی صادقانه
    تقاضای دوستی میکرد دیگه با من نیست !
    خودم شخصا مخالفم با رفتن خصوصا در خونه جدید پنجره
    اتاق من باز میشه به روی ساختمون های که فکر کنم یه
    چند سالیه که  با کسی حرف نزدند و نخندیدند !
    همه میگن اون خونه که نو ساز اما من میگم صفای این
    خونه قدیمی را این خونه جدید نداره ! اما کسی به حرف
    من گوش نمیده !
    البته بگم من خیلی به ندرت به چیزی دل میبندم و بهش
    عادت میکنم اما انگار دست روزگار میخواد این به ندرت را
    تبدیل به هرگز کنه باشه ما که از الان زمین خوردشیم !
    اما خدایا هر چی میخوای از بندگانت بگیری بگیر ولی ،
    پر پروازمونو نشکن !
    پ.ن. امروز رفتم دانشکده برای انتخاب واحد اما از شانس
    بدم این ترم هم که معدلم بالا بود و میتونستم هر چی
    میخوام بردارم یا این ترم درسش ارائه نمیشد یا تداخل
    خورده بود بهش ! و سرانجام راضی به 15 واحد شدم !
    پ.ن . چون چند روزی اسباب کشی داریم دیگه فکر نکنم 3
    یا 4 روزی بتونم بنویسم اما به محض اینکه کامپیوترم وصل
    بشه میام توی نت

  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/6/17 ساعت 8:35 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   ماجرای من و درس روش تحقیق( 2 )
  • خلاصه رفتیم داخل شرکت ( البته جای معتبری بود وگرنه ما سرمون
    را هر جا نمی دازیم پایین و بریم ! ) کسی که قرار بود کار ما را انجام
    بده خودش دانشجو دانشگاه ما بوده بود . با کلی چونه قرار شد بهش
    40 هزار تومن بدیم . چون استادمون از ما هفتگی کار میخواست ما
    هم از ایشون هفتگی قرار شد کارمون را بگیریم . اما هر هفته انقدر
    این جناب استاد از ما ایراد گرفت و ما هم هیچی نمیتونستیم بهش
    بگیم خصوصا که من یکی را حسابی میشناخت در نتیجه ما هم هی
    میرفتیم پیش اون کسی که کار ما را انجام میداد در آخر طرف انقدر
    کفری شد که به ما گفت کار شما مثل پایان نامه شده و باید مبلغ را
    بیشتر کنم در آخر با چک و چونه 88 هزار تومن دادیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    اون دوستم را گفتم که دم از وجدان و اخلاق حرفه ای میزد ! 2 یا 3
    جلسه آخر بود که دید مثل خر تو گل ( که همون کارش باشه ) گیر
    کرده ! در نتیجه اون هم اومد کارش را داد به همون طرفی که برای
    ما کار میکرد و چون فوری میخواست تا کار را به موقع تحویل بده
    طفلی 120 هزار تومن پیاده شد ! جالب اینجاست که نمره اش هم
    از ما کمتر شد ! به هر حال مزیت دوست ناباب اینجا مشخص میشه
    وگرنه حیوونی فکرش به اینجاها قطع نمیداد !
    از اون یکی دوستم هم که گفتم مشروط شده ! خواهش و تمنا کردیم
    که تو رو خدا نری توی خوابگاه بگی ( آخه خوابگاهیه این رفیقمون )
    فلانی و فلانی رفتن برای روش تحقیق این کار و کردند ، چون یه خبر
    بره توی یه خوابگاه تا بیاد بیرون میشه حکایت یک کلاغ چهل کلاغ !
    بعدش هم اگه برسه دسته استاد این خبر ، برای اینکه از بقیه بچه ها
    زهر چشم بگیره ، ما 2 تا را صد در صد محروم میکرد ! برای ما هم
    خیلی اوضاع بدتر میشد چون ما با این حضرت استاد یه کلاس دیگه
    هم داشتیم !
    امروز رفتم دانشکده و دیدم به سلامتی نمره های این درس اومده
    دیدم نمره ما 2 تا شده 18 . خیلی خوشحال شدم ، ارزش 88 تومن
    را داشت . البته میدونم خیلی ها میگن نمره 10 یه نفر که خودش
    این کار را کرده ، شرف داره به نمره شما 2 تا ، قبول میکنم ! اما
    بعضی مواقع آدم یه کاری میکنه که فکر میکنه بهترین کار را توی
    اون موقعیت انجام داده ! و اعتراف میکنم یه مقداری عذاب وجدان
    دارم ! خصوصا وقتی بقیه همکلاسی ها ازمون میپرسیدن کارتون
    به کجا رسیده و پرسشنامه را چطوری پر کردید و ما یه جوری
    اونا را میپیچوندیم یه جوری خنده ام میگیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خلاصه اینم یه جور جوونی کردن دیگه !

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/6/13 ساعت 8:3 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 418395
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 20
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • یاغی - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • یاغی - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی