یاغی - یاغی
  •   روز سوم سفر
  • صبح بعداز اذان خواب آلو خواب آلو آماده شدیم برای رفتن به
    جمکران . وقتی رسیدیم یادم افتاد که وضو نگرفتم حوصله
    هم نداشتم برم وضو خانه ! در نتیجه یه خورده قران خوندم
    بعدش هم در مسجد دراز کشیدم و نماز خوندن دوستم و
    نظاره کردم ! وقتی می خواستیم بیایم سر قرار در بیرون
    مسجد برای صبحونه خجالت می کشیدیم که نکنه اولین
    نفرات باشیم ولی چشمتون روز بد نبینه وقتی ما رسیدیم
    دیگه جا برای نشستن نبود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    بعد از جمکران راهی اردوگاه وسف شدیم . هنوز کمی از
    راه را رفته بودیم که فوق العاده تشنه ام شد از آقای
    احسان بخش تقاضای آب کردم و همین که من این تقاضا
    را کردم ما بقی دوستان نیز این تقاضا را از این آقا کردندو
    ایشون شدند ساقی ولی انگار از این پست مهم چندان
    راضی نبودند !!!
    وقتی رسیدیم اردوگاه خیلی خسته بودیم ، وسط راه هم
    که گم شده بودیم دیگه نور علی نور بود ! حالا فرض کنید
    با این خستگی برای ما کلاس گذاشته بودند و استاد
    وقتی اومد فهمید خوب رنگ رخسار خبر می دهد از ....
    گفت هر کی خسته است بره بیرون ! اما این بره بیرون
    معنی دیگه ای داشت نتیجتا کسی از جاش تکون نخورد
    ولی همه انگار با چشمانی باز در خواب عمیقی فرو
    رفته بودند ! ؟
    موقع نماز که شد رفتیم وضو بگیریم که چشمتون روز
    بد نبینه 30 40 نفر در صف یگانه دستشوی ! به نماز
    جماعت نرسیدیم !
    بعد نماز منتظر ناهار شدیم اما ناهار ساعت 3 بعدظهر
    رسید ! آخه ماشین تو راه خراب شده بود ! موبایل هم
    که آنتن نمیداد !
    بعد نا هار یه کلاس دیگه داشتیم !
    بعد از سخنرانی یه کوهی اونجا بود که چند تن از
    پهلوونا از جمله خودم رفتیم بالا کوه !
    .... شب شده بود و در خوابگاه خاموشی زدند !

    پ.ن. دیروز طبق قراری که با دوستانم داشتم رفتیم
    گردش . بعدش هم برق نبود در نتیجه نتونستم آپ

    بشم !


  • نویسنده: یاغی(چهارشنبه 86/5/24 ساعت 1:17 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   روز دوم سفر
  • صبح روز دوم ساعت 7:30 با اجبار و با صدای صحبت
    هم اتاقی ها ( به خصوص خانم معلم ) و با صدای زنگ
    موبایلها از خواب پریدم ! خصوصا که فکر نکنم که 2 ساعت
    خواب رفته بودم ! بعد از بساط صبحانه بردنمون سالن آمفی_
    تئاتر برای گوش دادن به سخنرانی اساتید دعوت شده .
    با کمال شرمساری هیچی از سخنرانی یادم نمیاد ! با اینکه
    گفته بودند امتحان می گیریم ولی من نه حال نوشتن مطالب
    را داشتم نه حوصله گوش دادن ! به خودم گفتم بابا اینجا که
    دیگه دانشگاه نیست . در نتیجه در تمام مدت سخنرانی اساتید
    محترم بنده یا با موبایل نه با تلفن همراه ( یهو نیایند به بهانه پاس
    نداشتن زبان پارسی فیلتر مون کنند ) بازی می کردم یا با دوستم
    حرف میزدم یا میرفتم تو چرت ! خلاصه تلافی روزهای پر مشقت
    سر کلاس دانشگاه را اینجا درآوردم ! یا لحظه شماری می کردیم
    برای زمان پذیرای ( فکر نکنید من شکمو هستم ! اگه هم فکر کنید
    زیاد هم اشتباه نکردید ! نخند دیگه ! )
    2 تا کلاس صبح ، 2 تا هم بعد از ظهر !
    اما خاطره :
    گفته بودم که حموم آبش سرد بود ، ولی بعضی از بچه ها دلو
    به دریا می زدند و می رفتند دوش می گرفتند ! وقتی یکی
    رفته بود تو حموم و آب را باز گذاشته بود ، آب گلاب به روتون
    توالت قطع شده بود ! و در همون گیر ودار یکی از هم میهنان
    شیرازیمون در توالت گیر افتاده بود و به گفته بچه ها درست
    نیم ساعت در دستشوی موند تا آب وصل شد ! ( عمرا همچین
    رکوردی داشتید ! )
    اما خوبی روز دوم چی بود ؟ عجله نکنید میگم :
    خیلی جالب آدم در فضای اینترنتی میاد به وبلاگها سر میزنه
    و هر مدیر وبلاگ را یه جوری تصور میکنه ! من هم همینطور بودم
    تا اینکه در مراسم معرفی شب اول مدیرهای وبلاگهای را دیدم
    که حدود یکی 2 سال وبلاگهاشون را میخوندم ویه تصور دیگه ای
    ازشون داشتم وقتی چهره هاشون را میدیدم و... خیلی به وجد
    میآمدم ! خیلی با حال بود . فکر میکردم بعضی هاشون جنس
    مخالف جنسیت خودشون را داشتند ! و ضرب المثل قدیمی در
    ذهنم تداعی شد که خوندن وبلاگ کی بود مانند دیدن مدیر آن
    وبلاگ !!!!!!!!!!!
    غروب روز دوم رفتیم حرم حضرت معصومه (ع) ، نماز مغرب و اعشا
    را به جماعت خوندیم و بعد زیارت ، که دعا گو همه بودیم و بعد
    آمدیم در صحن و عزاداری معنوی که برای شهادت حضرت امام
    موسی کاظم بود را دیدیم و بعدش هم با پرس و جو درب 18 را
    پیدا کردیم رفتیم به سمت اتوبوسی کخ کرایه کرده بودند دوستان
    راستی یه چیزی یادم رفت بگم : اون ساختمونی که ما را بردن
    2 تا اتاق مجهز داشت که اصلا به ما ندادند و گفتند برای از ما
    بهترون !!!! مگه نه اینکه رده های بالای اجتماعی خدمتگذار مردم
    هستند و باید در سطح پاینتر همه قرار بگیرند !!!!!!!!!!!!!
    این داستان ادامه دارد .........................

    پ.ن . دوستانی که میزبان ما بودند خیلی مهربون بودند و فکر
    الفبای این مهربونی ، صبوری بود که داشتند . بیشتر در مورد
    این مطلب مینویسم . شاید در آخرین پست مربوط به سفرم
    و از همین جا تشکر از همشون می کنم .

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/5/22 ساعت 3:4 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   فریب خورده خشنود
  • سسسسسسسسسسسلاممممممممممممممم
    وای وای چه مسافرتی چه سفری کی منو اغفال کرد که
    بیا بریم ! اگه بفهمم که عکسشو می دم ، جنازه اش را
    تحویل میگیرم ! اما اگه کسی طرف را پیدا کرد ازش
    بپرسه سفر بعدی هم ، منو میبره  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    چی ؟ می پرسید چه خبر ؟ میگم براتون از سیر تا پیاز !
    روز اول :
    سهشنبه غروب رفتیم ، میدان آزادی . قرار بود اتوبوس
    ساعت 4:30 راه بیفتد که کم کم شد ساعت 5:10 دقیقه
    ( البته نسبت به هواپیما و ... خوب بود و شناسنامه و وصیت
    نامه هم نمی خواستند !!!!!!!!! ) تو راه هم که پذیرای شدیم
    دیگه تاخیر یادمون رفت ! القصه ساعت 7 و خورده ای رسیدیم
    سازمان ملی جوانان قم . ما با شوق اینکه الان میریم توی
    اتاقهامون و اگه شد یه دوش میگریم ، راهی اون ساختمون
    شدیم ، اما چشمتون روز بد نبینه 2 تا اتاق دران دشت بود
    و یک حال و یک پذیرای 4 تا گلاب به روتون دست شوی و از همه
    وحشت ناک تر یه حموم بدون آب گرم !!!!!!!! خلاصه به هر کدوم
    ما یه پتو دادند و ( البته فقط یه پتو بدون متکا ! قابل توجه همونا )
    که برید یه گوشه بندازید و هم میشه زیرانداز و هم رختخواب !
    البته در اتاقی که ما بودیم خلوت تر بود .
    این امکاناتی که عرض کردم برای 70 نفر بود ! ( این متن را جوونها
    دم بخت نخونند چون امکان شاخ درآوردن حتمی است ) !
    خلاصه شب اولویه بهمون دادند و خودمون هم مقداری تنقلات
    برده شده را خوردیم ، نشسته بودیم که گفتند بریم توی اون
    یکی اتاقه برای معرفی خودمون و وبلاگمون و شناخت همدیگه ...
    این داستان ادامه دارد !

    پ ن . چون این اردو از طرف توسعه وبلاگ دینی بود و بر و بچ
    پارسی بلاگ هم توش سهیم بدند خصوصا ریاست پارسی بلاگ
    می خوام این چند روز از خاطرات سفر بنویسم ! چون خودشون
    هم می خواستند ما این کار را کنیم تا معایب و خوبی هاشون
    را متوجه بشند برای اردو های بعدی..............

    پ ن. جا داره از بابای دوستم هم که هم ما را تا آزادی برد هم
    دیشب من را تا دم خونه مان آورد تشکر ویژه کنم .

    پ ن . دلم برای دوستان مجازی ام تنگ شده ! حالا میرم
    سراغشون ، البته رسم اینکه اونا بیان به سراغ منو بگند زیارت
    قبول ! ولی خوب ما یاغی همشون هستیم ! ما میریم ! بچه
    اون سوغاتی ها را بیار !!!!!!!!!!!!

     



  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/5/21 ساعت 1:29 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   سفر
  • من دیگه فردا رفتنی شدم ، مسافرت ! البته زیاد دور نیست
    (خیلی دور ، خیلی نزدیک ) ! پس تا یکشنبه اگه کامی (رایانه)
    گیر نیارم ، (اگه هم گیر بیارم که فبه المراد ! ) دیگه نمی تونم
    پستی بذارم ! دیگه وقت هم نمی کنم متنی بنوسیم برای
    نمایش در آینده !
    خلاصه اگر بار گران بودیم و رفتیم ! البته برای یه مدت کم پس
    جای خوشحالی نیست !!!!!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/5/15 ساعت 6:19 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   همکلاسی سلام
  • امروز دوستم ( یکی از بچه های تو اکیپ دانشکده ام ) زنگ زد بهم
    گفت از سشنبه غروب میای بریم قم . گفتم چه خبره
    ؟ گفت یه
    همایشی تو قم من هم مهمان ویژه هستم و سردبیر همایش هم
    هستم (خدا می دونه تا اینجاشو چقدر قوپی
    اومده ، چقدر حقیقت
    خوب بد زشت ) خلاصه باید حتما در همایش حضور داشته باشم و
    چون مهمان ویژه هستم می تونم یه مهمان با خودم ببرم
    ، اگه تو
    میای بیا بریم
    . من هم گفتم باید فکر کنم( بهر حال که نمیشه در
    دکان تجارتخانه مان را ببندیم !) بهر حال اگه هم برم تمام خرج و
    مخارجم هم رایگان است ( شعار قماش ما اینه که : مفت باشه
    کوفت باشه حالا از شیر مرغ تا طناب دار و جون انسان )

    برم جوابشو بدم . بچه زیاد خوب نیست علاف باشه
    پ.ن. در این همایش از وبلاگ و وبلاگ نویسی هم صحبت میشه
    جای همه را خالی میکنم در حرم حضرت معصومه
    مثل اینکه ما هم مثل خیلی از بر وبچ وبلاگ نویس یه مدتی (البته
    از سهشنبه نمیتونیم بیایم تو وبمون ) باید بار سفرمون را ببندیم
    حالا زیاد هم نباید ذوق کنم شاید نرفتم
    ! حالا تا 3 شنبه خدا
    بزرگه .........



  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/5/14 ساعت 3:10 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 418396
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 20
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • یاغی - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • یاغی - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی