سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   بدو جزوه !
  •           روزهای داغ امتحانات داره نزدیک میشه و دوباره
            دم انتشاراتی دانشکده سر و صدای ناراضی
    دانشجوها به هوا رفته ! من موندم چرا انتشارات
    دانشکده این موقع کندتر از هر روز دیگه میشه و...
    توی این روزها چه جزوه بنویسی چه جزوه بخواهی
    بگیری ، باید دم انتشارات در انتظار بایستی !!!
    اگه جزوه بنویسی باید معطل بچه ها باشی تا از روی
    جزوه ات کپی کنند اگر هم جزوه ننویسی که تکلیفت
    معلومه از آویزون شدن به این و اون برای گرفتن جزوه
    تا وایسادن توی صف ماشاالله بلند انتشاراتی دانشکده
    این ترم با بچه ها ی اکیپ تصمیم گرفتیم تقسیم کنیم که  
     چه جزوه هایی رو بنویسیم و چه جزوه هایی را از بچه ها
    بگیریم اما طبق سالهای گذشته بنده بیشتر در این زمینه
    زحمت کشیدم بین بچه های اکیپ دوستان .میگند لطف
    مکرر شود حق مسلم ! یادمه یه بار برای یکی از بچه ها
    اکیپ انقدر جزوه اوردم که کیفم توی اتوبوس پاره شد !!!
    من اون جزوه ایی که قرار بود از یکی از همکلاسی های
    دانشکده بگیرم، رو گرفتم و کپی به اندازه کافی کردم و
    بهشون دادم ولی ما بقی دوستان وظیفه شون را به
    درستی من انجام ندادند و دوباره من ( و البته یکی دیگه
    از بچه های اکیپ البته نه به اندازه من ) شدم گوشت
    قربونی !!! ( چون در این زمینه از همه استرسی ترم )
    چی کار کنیم دیگه خراب رفیقیم !!!
    پ.ن. توی هفته امسال قرعه من شد یکشنبه !به قول
    فرهاد : ظهر یکشنبه من جدول نیمه تموم ، همه
     
    خونه هاش سیاه ، روی خونه جغد شوم !

    پ.ن. چند روزه صدام رفته و دلم براش تنگ شده!
    پ.ن. نمیدونم چرا وبلاگم این جوری هنگ کرده ؟

     



  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 87/3/12 ساعت 10:18 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   غلام همت آنم ....
  •            چند روز پیش توی برنامه مثلث شیشه ای مهمانی دعوت کرده

            بودن که اون مهمون میگفت این دولت ، دولت آرمانی من هست !    
    من تعجب کردم ، ایشون نگفتند کجای این دولت آرمانی است ؟ 

    قیمت بیش ازحد مسکن در این دولت ؟ تازگی ها رکورد قیمت برنج ؟یا  ...........
    شاید هم گران شدن بیش از حد نفت ؟ که فکر نکنم در بند آخر دولت
    ما تاثیری داشته باشه !
    به قول شاعر :
    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود       ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
    البته این روزها فکر کنم بشه بجای واژه تعلق از واژه تملق ( تملغ ) هم
    استفاده کرد !
    پ.ن. دیروز دیگه از لله های اجباری بودن ، رها شدیم .



  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 87/3/7 ساعت 9:2 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   لله های اجباری
  • چند روز عمه و شوهر عمه عزیزم رفتند مسافرت و بچه هاشون
    رو سپردند به خانواده ما و خلاصه بنده که تا دیروز دنبال تاکسی
    و اتوبوس و ... میدویدم حالا هی باید راه خونه خودمون و خونه اونها
    رو هم هی بدوم . روز اول چشم تون روز بد نبینه شب خواستم بخوابم  

      از یه طرف بوی گند گربه مرده جورابهای  سکتبال   پسر عمه ام مگه
    میزاشت بخوابم بعد که تقریبا به این بو عادت کردم احساس کردم یا
    داره زلزله میاد یا من رفتم روی ویبره ! همسایه شون از این آهنگ
    دیپس دیپسی ها هست گذاشته بود اونم از نوع گوش کر کنش ....
    صبح بلند شدم برم بیرون مثل آدمهای مالیخولیایی شده بودم اما خدا
    رو شکر فعلا عادت کردم این چند روز هم برای این آپ نکردم و فکر کنم
    چند روز دیگه هم برای همین آپ نکنم . زیاد عادت ندارم پشت رایانه ای
    جز رایانه خودم بشینم شاید بخاطر عدم ورشکستگی دیگرانه چون زمان
    زیادی توی  اینتر نتم .
    پ.ن . امروز هم نوبت من هست که برم آخ که چه حال میده ریاست
    البته من از نوع دموکراتش هستم ها
    پ.ن . امروز عجله دارم برای رفتن خونه عمه خانم برای همین نمیتون از
    شکلک ها که دوستان خوب نوشته هام هستند استفاده کنم .



  • نویسنده: یاغی(شنبه 87/2/28 ساعت 8:20 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   سال نوآوری و شکوفایی
  •            بله بالاخره نو آوری و شکوفایی به منطقه و خونه ما هم رسید
              البته اول شکوفایی اومد و بعد نوآوری !‏ عرض میکنم چه شکلی :
    تقریبا 2 هفته ی پیش بخاطر کابل برگردون تلفن خونه ما به مدت
    5 روز قطع شد خوب این کار شکوفایی بود که در مورد تلفن، شرکت
    مخابرات انجام داد و اگه هم انقدر طول کشید احتمالا میخواستند
    شکوفایی در حد کمال بشه !!! بعد این شکوفایی، نوآوری بس
    شگفتی صورت گرفت و این نوآوری آن بود که شماره تلفن ما با
    شماره تلفن یه خونه دیگه توی محله ، جابجا شده بود ! البته ما در
    ابتدا از این نوآوری بیخبر بودیم بخاطر اینکه از وصل شدن تلفن در
    هیجان بسیار وافری بودیم . اما دیدیم تلفن های مکرر به خونه ما
    میشه که میگند ما فلان شماره رو میگیریم ولی نمیدونیم چرا ....
    تا اینکه ما متوجه شدیم و صاحب اون خونه که شمارش با ما عوض
    شده بود به ما زنگ زد و گفت من به مخابرات زنگ زدم گفتن موقتیه
    و برطرف میشه و برای اینکه بعدا دچار اختلاف نشیم بهتره فقط از

    تلفن فقط برای کار ضروری استفاده کنیم تا مشکل حل بشه ما هم
    اطاعت امر کردیم تا بعد 2 روز از این نوآوری دوباره تلفن ما قطع شد و
    بعد از 3 روز دوباره تلفنمون وصل شد اما اون نوآوری بر سر جای خودش
    بود و ... ما زنگ میزدیم مخابرات میگفتند به فلان جا زنگ بزنید ، زنگ
    میزدیم به فلان جا میگفتند مشکل از ما نیست و... انقدر این دور ادامه
    پیدا کرد تا همه کاسه کوزه ها سر پیمانکار خورد شد !!! به هر حال با
    سماجت ما و همراه با مقداری حالت کوبنده بعد از یک روز تلفن ما با
    شماره خودمون به جریان افتاد .
    پ.ن. از اونجایی که ما بندگان شکر گزاری هستیم ، خدا رو شکر مکنیم
    اما سالی که نکوست از بهارش پیداست .
    پ.ن. البته این کار مخابرات باعث شد مقداری از اعتیاد بنده به اینترنت کم
    بشه ولی به جاش نتونستم کار اینترنتی که استاد از من خواسته بود رو
    انجام بدم که اونم فدای سر مخابرات .
    پ.ن. و کلام آخر چرا انقدر وظایفمون رو به دوش هم می اندازیم ؟



  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 87/2/17 ساعت 9:32 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   شعار بسه
  •          یه روز آدم بی دینی رو خواستند بندازند جهنم و
            و برای اینکه یه ارفاقی بهش کنند ، گفتند دوست
    داری بری جهنم مسلمون ها یا جهنم یهودی ها ؟
    آدم بی دین گفت چه فرقی با هم دارند مگه ؟
    گفتند توی جهنم یهودی ها یه بار قیر داغ میریزند
    روی جهنمی ها اما توی جهنم مسلمون ها 7 بار
    قیر داغ میریزند روی سرشون . آدم بی دین گفت
    مگه خل هستم ، میرم جهنم یهودی ها که یه بار
    قیر داغ روی سرم میریزند و.... چند روز گذشت و آدم
    بی دین گفت اگه بشه میخوام برم جهنم مسلمون ها ،
    ببینم اونجا چطوریه ؟ این اجازه به اون داده شد ولی وقتی
    رفت تعجب کرد ، همه جهنمی ها بیکار نشسته بودند یا
    دراز کشیده بودند و... آدم بی دین بهشون گفت مگه روزی
    7 بار نباید روی شما قیر داغ بریزند ؟ جهنمی ها گفتند چرا ،
    منتها یه روز قیر نداریم ، یه روز کوره برای داغ کردن قیر خرابه ،
    یه روز مسئولش نیست ، یه روز ..........
    پ.ن. دیروز و امروز روزهای بزرگی بودند اما ای کاش ،
    ای کاش .............
    پ.ن. چند روز بود که بخاطر کابل برگردون تلفن مون قطع
    بود حالا هم که وصل شده با شماره قبلی نیست !


  • نویسنده: یاغی(پنج شنبه 87/2/12 ساعت 2:57 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 415817
    بازدید امروز : 8
    بازدید دیروز : 6
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی