سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   بالای شهر ، پایین شهر !!!
  • نمیدونم چرا توی دیار ما اسم کوچه ها از بالای شهر تا پایین شهر
    انقدر متفاوت میشه ؟! مگه از بالا تا پایین بدون ترافیک 1 ساعت بیشتر
    راهه اما اسمها فرسنگها از هم دوره ؟!
    توی کوچه های بالا شهر که نگاه کنی کمتر اسم شهید پشت اسم
    کوچه میبینی و اکثرا اسمهای گل و بلبل اند که کوچه را معرفی میکنند
    مثل یاس و ناز و نارون و ......
    اما وقتی میای پایین تر میخوری به اسمهای مثلا شهید کامران .... و یا
    شهید ساسان ... اما وقتی خیلی میای پایین تر میخوری به اسمهای
    شهید نجفقلی .... یا شهید تقی....
    حالا منظور من اینه که اگه اسم ناز و یاس و ... اینا قشنگه چرا نباید
    کل کوچه های شهر با این اسمها قشنگ بشه ؟! اگه هم نه اسم
    شهید مناسبه چرا همه کوچه های شهر نباید یه جوری این اسم
    همراه با شهید رو داشته باشند ؟ چرا فقط کوچه های پایین باید
    این اسم بزرگ رو به دوش بگیرند ؟ مگر نه اینکه کوچه های بالا
    زور و توانشون بیشتر ؟! چرا کوچه های نحیف و لاغر پایین باید همیشه
    بخاطر این اسم غصه دار باشند و اشک بریزند ؟!
    پ.ن. حالا خوبه فمنیستهای ایران اعتراض نکردند که چرا اسم شهید
    زن روی کوچه ها نیست ؟!
    پ.ن این شعر از سهراب هم بی ربط با متن من نیست :
                                                 نشانی
    خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار
    آسمان مکثی کرد
    رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به شنها بخشید
    و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
    نرسیده به درخت
    کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
    و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
    می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در می آرد
    پس به سمت گل تنهایی میپیچی ،
    دو قدم مانده به گل،
    پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
    و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
    در صمیمیت سیال فضا ، خش خشی میشنوی
    کودکی میبینی
    رفته از کاج بلندی بالا ، جوجه بردارد از لانه نور
    و از او می پرسی
    خانه دوست کجاست ؟

  • نویسنده: یاغی(جمعه 86/9/30 ساعت 9:55 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   عشق + مسواک
  • چند وقت پیش با یکی از دوستانم بودم که یه خاطره
    از مکه رفتن پدر و مادرش تعریف کرد که من مونده
    بودم بخندم یا نخندم چون فکر میکردم اگه بخندم شاید
    این دوستم ناراحت بشه ولی خلاصه نتونستم طاقت
    بیارم و قهقهه ای بس بلند سر کشیدم البته نه خیلی
    بلند !!! حالا عرض میکنم :
    بابا این دوستم دندون مصنوعی یا به عبارت دیگه عاریه
    داره و این نوع دندون ها هم باید شستشو داده بشه
    اما بابای دوستم وقتی رفته مکه تازه یادش میفته که
    مسواکش رو نیورده و چون بابای دوستم خیلی هم در
    این زمینه حساسه در نتیجه پیش خودش میگه چی کار
    کنم چی کار نکنم که یاد مسواک مامان دوستم یا به
    عبارتی همسرش میفته و از اون استفاده میکنه مامان
    دوستم هم چند روزی از همه جا بی خبر از همون
    مسواکش که شوهرش دندونهای عاریه اش را میشسته
    استفاده میکرده تا اینکه یه روز میبینه و دیگه هیچی
    یه دعوای به پا میشه که بیا و ببین و چند روزی در مکه
    این 2 تا با هم قهر میشن و خلاصه الان هم شاید اگه
    به یادشون بیفته یه جنگی به پا میشه و مایع خنده
    این دوستم و ما بقی خانواده شون میشه !!!!!!!!!!!!!
    البته اگه بخواهیم با دید مثبت به این قضیه نگاه کنیم
    یه عشقی توش میبینیم چون به غیر از این برای یه
    آدم حساس چی باعث میشه از یه مسواک دست
    دوم استفاده کنه ؟!
    پ.ن. 5 شنبه رفته بودم با دوستانم جلسه وصله
    همون که بنر تبلیغاتیش روی وبلاگم بود چی بگم
    سرپرست این جلسه که دیر اومد سخنرانم که
    یه نیم ساعتی دیر اومد !!! قبل از جلسه هی به ما
    میگفتن سوال بنویسید تا جلسه چالشی بشه
    من هم که جو گرفته بودتم یه 2 تا سوالی نوشتم
    اما دریغ که از اون همه سوال نوشته شده فقط
    مجال خواندن یکی از اونها شد !!!!!!!!!!!!!!!!
    ولی پذیرایش هی بدک نبود این هم برای روحیه
    اونا گفتم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پ.ن. البته گفتن سوالات را جواب داده و توی
    وبلاگ وصله میذارن اما نباید از حق گذشت برای
    اول بد نبود .


  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/9/24 ساعت 8:41 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   مدرک قلابی؟!
  • همه ی ماها اسم مدرک تقلبی را خصوصا توی این چند سال
    اخیر خیلی شنیدیم ! البته از وقتی که خیال کردیم مدرک مهمه
    که باعث میشه مثل غربی ها پیشرفت کنیم ! و تخصص بیچاره
    را نادیده گرفتیم !!!! این چند سال باب شده بود که یه مبلغی
    افراد میدادن و مدرک لیسانسی یا هرچی دیگه را میگرفتن تا
    اینکه این کار گندش در اومد و بعد گفتن چی کار کنیم چی کار
    نکنیم تا اینکه به فکر شون این رسید که آقا بیایم یه جوری این کار
    را حالت قانونی بهش بدیم ! چه شکلی ؟ عرض میکنم :
    البته اینی که من میگم در مورد مدرک دیپلمه که من به عینه خودم
    دیدمش و دیگه نشفته ام بلکه دیده ام !!!
    مثل مدرسه هر ترم فرد مورد نظر را اسمش رو مینویسند بعد برای
    هر ترمی یه پول هنگفتی میگرند و موقع امتحان فرد میره سر جلسه
    که اگر خدایی نکرده بازرس بیاد جوابی در آستین داشته باشند !!!
    بعد فرد اسمشو مینویسه و یه مدتی هم میشینه سر جلسه و
    پا میشه میره و در اینجا کار این آموزشگاه غیر انتفاعی شروع
    میشود و معلم اون درس امتحانی وارد عمل شده و جوابها را بجای
    شاگرد مینویسد !!! تا اینجا که جای شاخ در آوردن فکر کنم نیست
    خلاصه فرد دیپلمش را میگیرد آن هم با معدل خیلی خوب !!!!!!
    حالا جالب اینجاست که امضا شخصیتهای نه چندان نا مسئولی
    را پای مدرک میبینیم که جای بسی شاخ درآوردن دارد !!!!!
    نمیدونم شاید این مسئول هم نمیدونه بیچاره !!!!!!!!!!!!
    شاید بگویید دیپلم که مهم نیست اما من میگویم برای کسی که
    میخواهد دانشگاهی مثل علمی کاربردی یا .... برود مهم است !!!
    پ.ن. البته وقتی یکی از دوستان به من میگه یه متنی از وبلاگ تو
    را یه وبلاگ دیگه کپی کرده دیگه شنیدن مطلب بالا زیاد نباید
    شگفت انگیز باشه !!!!!!!!!!!!!!!!به هر حال که متن از من هم بهتر بود کم سلیقه گی کردن این دوست وب نویسمون البته با عرض معذرت !
    پ.ن. من به وبلاگها همه دوستانی که شرمنده کرده بودند بنده
    و وبلاگم را سر زدم اما صفحه برخی از وبلاگها باز نشد تا من
    کامنت براشون بگذارم متاسفانه . این رو گفتم که از هرگونه
    دلخوری جلوگیری کرده باشم فقط همین !!!


  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/9/19 ساعت 7:42 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   آخرش که چی ؟!
  • این همه آدم درس بخونه و هی توی گوشش بگن بچه درس بخون
    تا بعدش هم بری دانشگاه و برای خودت کسی بشی و پول در بیاری
    و این جور حرفها ..........
    بعد بچه بزرگ میشه وبا بدبختی و پشت کنکور موندن آخرش قبول
    میشه اونم نه رشته دلخواه اما خوب به هرحال دانشگاهی میشه !
    توی دانشگاه هیچی هیچی هم که نباشه و بعضی کلاسها رو هم
    دودر کنه و اینا اما باز هم تلاش داره میکنه ، همین خود من دیگه
    انگشتای اون دستی که باهاش جزوه مینویسم داره کج میشه !!!
    به هر حال اگه توی طول ترم هم درس نخونیم یکی 2 هفته فرجعه ها
    رو با شب تا صبح ، شب امتحان رو که درس میخونیم ! حالا اگر
    آموزشهای دانشگاه تخصصی نیست دیگه ما مقصر نیستیم که !!!!!!!!
    خلاصه بعد از این همه زحمت (که خدایی هنوز هم خستگی کنکور
    توی تنمون هست و باید خودمون را برای ارشد آماده کنیم که من
    اصلا آماده نکردم خودم را ) فارغ التحصیل میشیم و تازه فصل سرگردونی
    شروع میشه و باید کاسه چه کنم چه کنم رو دستمون بگیریم و منت
    هر کس و ناکسی را بکشیم برای یافتن شغل اما دریغ از نبود پارتی
    چند روز پیش که من و رفیقم داشتیم میومدیم دانشکده یکی از
    بچه های فارغ التحصیل رو دیدیم که داشت با یه پراید مسافرکشی
    میکرد و آه که چقدر سرد شدیم و دیگه اون نصفه روحیه ی رفتن
    سر کلاس را هم نداشتیم . قبلا این چیزها رو شنیده بودیم ولی با چشم
    ندیده بودیم که اون هم دیدیم
    پ.ن . امروز هم مثلا روز ما بود نه روز جهانی کوک و کی میگه ! روز دانشجو
    رو میگم ! هیچ خبری نبود حداقل تا چند سال پیش یه تحصنی توی دانشگاه
    تهران میشد و مسئولانی برای پاسخ گویی میومدن اما دریغ ...............
    نمیدونم شایدم تقصیر تعطیلی یه سال برای آلودگی هوا تعطیل کردن و
    یکسال برای ............................ 
    از تموم دوستانی که به من ابراز لطف کردن صمیمانه ممنوم


  • نویسنده: یاغی(جمعه 86/9/16 ساعت 5:15 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   زمین گندید،آیا بر فراز آسمان کس نیست ؟
  • چند روز پیش داشتم برمیگشتم خونه که یه ماجرایی رو دیدم
    که فکر کنم در 5 ثانیه یا خیلی کمتر از جلوی چشمام گذشت
    چون من بدون توقف اون رو دیدم خصوصا که من یه کمی تند
    هم راه میرم ! داشتم میومدم که یهو یه پسر بچه که یه خرده
    از عرض خیابون رو رد کرده بود برگشت و گفت بابا چی بگم یادم
    رفت ؟ تازه من متوجه شدم توی اون کوچه ی تاریک یه مرد ایستاده
    گفت به بقالیه بگو بابام نیومده و پول برامون نذاشته اگه میشه این
    چیزایی که بهتون میگم و بهم بدید تا بابام بیاد حساب کنه !!!!!!!!!!!
    نمیدونم چقدر برای یه مرد این دردناکه ؟ چقدر برای اون پسربچه
    این کار دردناکه ؟ البته پسر بچه 5یا6 ساله بود ، نمیدونم میفهمید
    یا نه ؟ وقتی این صحنه رو دیدم واقعا هنگ کردم و فقط راهمو کشیدم
    و اومدم . وقتی اومدم خونه و داستان رو تعریف کردم ، اهل خونه
    گفتن ای کاش تو هم با پسربچه میرفتی توی مغازه و به مغازه دار
    اشاره میکردی هر چه پسربچه میخواد بهش بده ، پولشو من حساب
    میکنم . اما من توی اون لحظه مغزم هنگ کرده بود و اصلا نمیدونستم
    باید چی کار کنم ؟
    پ.ن. آیا این بجه ها بزرگ میشن عقده ای میشن ؟
    پ.ن. خدا کنه اگه عقده ای میشن به سمت مثبت باشه
    نه منفی !خدا کنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!


  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/9/11 ساعت 10:51 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417421
    بازدید امروز : 39
    بازدید دیروز : 31
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی