سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   دلم تنگ شده بود واسه اینترنت !
  • بعد از چند روز اسباب کشی و بعدش هم مرتب کردن خونه
    گذاشتن هر چیزی سر جاش که خداییش خیلی سخته
    خصوصا برای ما که مدت طولانی بود اسباب کشی نکرده بودیم
    شده بود شکستن شاخ دیو !!!!!!!!!!!!!!!! اما دیگه دیشب رخصتی
    شد برای وصل رایانه ! دیشب نتونستم توی نت بیام چون از بدشانسی
    کارتم تموم شده بود و با این شماره ها چیه هی تبلیغ میکنند
    هرچی خواستم بیام توی نت هی اشغال میزد ( لطفا این کلمه را
    درست تلفظ کنید ! )
    خواستم ماه رمضان را تبریک بگم دیدم 4 روز ازش گذشته ، دیدم بهتر
    خاطرات که چه عرض کنم بلایای که در این ماه سرم اومد ولی به
    برکت این ماه مشکل چندانی برام ایجاد نشد را خلاصه وار بگم :
    یه سال موتور بهم زد و پخش خیابونم کرد اما هیچیم نشد ! یه سال
    لوستر افتاد روی پام اما هیچیم نشد ! یه سال توی ماه رمضون
    پام شکسته بود ولی با کله شقی و شنیدن غر غرهای خانواده
    برای نگرفتن روزه ، همه روزهامو گرفتم ( بگید ایول خداییش
    ایول نداشت حالا اگه هم نداشت ، نقش ضد حال رو بازی نکنید) !
    یه سال یه مشکلی برامون اتفاق افتاد ، نگید چه مشکلی که
    میگم خصوصی ! ولی زودی حل شد ! امسال هم که زبون روزه
    افتادیم توی گرداب اسباب کشی که خدا رو شکر زودتر از اون
    چیزی که فکر میکردیم تموم شد !
    دانشکده ها هم که خدا رو شکر شد از اول مهر .که ما هفته اول
    هم فاکتور میگیریم و از هفته دوم مهر میریم ! خدایی برای ما
    افت کلاسه از روز اول مهر بریم دانشکده ! روز اول مهر ،دانشکده
    فقط برای صفر کیلومتر هاست ! از طرف دیگه هم چون روزه ایم
    حوصله گرما و شلوغی اتوبوس و مینی بوس و... اینا رو ندارم
    تاکسی و آژانس هم که کلاس نداره !!! اما فکر کنم دیگه برگشتنی
    بروبچ نزارند ما با کلاس بمونیم !!!!!!!!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/6/25 ساعت 1:33 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   اسباب کشی
  • یکی بود یکی نبود .....
    یه روزی یاغی کوچولو به همراه پدرو مادرش اومدن خونه جدید
    یاغی کوچولو اولش یه خرده غریبی میکرد اما کم کم یه عالمه
    دوست پیدا کرد و هر سال که میگذشت رابطه و پیوندش با
    دوستاش محکمتر میشد و تا چشماشو باز کرد دید 18 سال از
    اون روزهای پر از خاطره گذشته ، هنوز هم که پنجره اتاقمو باز
    میکنم تمام خاطراتی که با دوستام داشتم و تمام بازی ها و
    شیطونی ها و ... را میبینم انگار همه زنده اند جلوی چشام !
    پنجره ای که درختهای قشنگی جلوشه و از همه قشنگتر
    درخته موی که بقیه درخت ها را کرده تکیه گاهشو و درخت
    اقاقیای که هر سال بهار همه کوچه را مست میکنه !
    اما حالا دوباره انگار همه چیز از نوع میخواد شروع بشه و باز
    هم دغدغه دل کندن باز هم .... نمیدونم اما اینو میدونم که
    دیگه بچه نیستم و  اون معصومیت کودکی که خیلی صادقانه
    تقاضای دوستی میکرد دیگه با من نیست !
    خودم شخصا مخالفم با رفتن خصوصا در خونه جدید پنجره
    اتاق من باز میشه به روی ساختمون های که فکر کنم یه
    چند سالیه که  با کسی حرف نزدند و نخندیدند !
    همه میگن اون خونه که نو ساز اما من میگم صفای این
    خونه قدیمی را این خونه جدید نداره ! اما کسی به حرف
    من گوش نمیده !
    البته بگم من خیلی به ندرت به چیزی دل میبندم و بهش
    عادت میکنم اما انگار دست روزگار میخواد این به ندرت را
    تبدیل به هرگز کنه باشه ما که از الان زمین خوردشیم !
    اما خدایا هر چی میخوای از بندگانت بگیری بگیر ولی ،
    پر پروازمونو نشکن !
    پ.ن. امروز رفتم دانشکده برای انتخاب واحد اما از شانس
    بدم این ترم هم که معدلم بالا بود و میتونستم هر چی
    میخوام بردارم یا این ترم درسش ارائه نمیشد یا تداخل
    خورده بود بهش ! و سرانجام راضی به 15 واحد شدم !
    پ.ن . چون چند روزی اسباب کشی داریم دیگه فکر نکنم 3
    یا 4 روزی بتونم بنویسم اما به محض اینکه کامپیوترم وصل
    بشه میام توی نت

  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/6/17 ساعت 8:35 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   ماجرای من و درس روش تحقیق( 2 )
  • خلاصه رفتیم داخل شرکت ( البته جای معتبری بود وگرنه ما سرمون
    را هر جا نمی دازیم پایین و بریم ! ) کسی که قرار بود کار ما را انجام
    بده خودش دانشجو دانشگاه ما بوده بود . با کلی چونه قرار شد بهش
    40 هزار تومن بدیم . چون استادمون از ما هفتگی کار میخواست ما
    هم از ایشون هفتگی قرار شد کارمون را بگیریم . اما هر هفته انقدر
    این جناب استاد از ما ایراد گرفت و ما هم هیچی نمیتونستیم بهش
    بگیم خصوصا که من یکی را حسابی میشناخت در نتیجه ما هم هی
    میرفتیم پیش اون کسی که کار ما را انجام میداد در آخر طرف انقدر
    کفری شد که به ما گفت کار شما مثل پایان نامه شده و باید مبلغ را
    بیشتر کنم در آخر با چک و چونه 88 هزار تومن دادیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    اون دوستم را گفتم که دم از وجدان و اخلاق حرفه ای میزد ! 2 یا 3
    جلسه آخر بود که دید مثل خر تو گل ( که همون کارش باشه ) گیر
    کرده ! در نتیجه اون هم اومد کارش را داد به همون طرفی که برای
    ما کار میکرد و چون فوری میخواست تا کار را به موقع تحویل بده
    طفلی 120 هزار تومن پیاده شد ! جالب اینجاست که نمره اش هم
    از ما کمتر شد ! به هر حال مزیت دوست ناباب اینجا مشخص میشه
    وگرنه حیوونی فکرش به اینجاها قطع نمیداد !
    از اون یکی دوستم هم که گفتم مشروط شده ! خواهش و تمنا کردیم
    که تو رو خدا نری توی خوابگاه بگی ( آخه خوابگاهیه این رفیقمون )
    فلانی و فلانی رفتن برای روش تحقیق این کار و کردند ، چون یه خبر
    بره توی یه خوابگاه تا بیاد بیرون میشه حکایت یک کلاغ چهل کلاغ !
    بعدش هم اگه برسه دسته استاد این خبر ، برای اینکه از بقیه بچه ها
    زهر چشم بگیره ، ما 2 تا را صد در صد محروم میکرد ! برای ما هم
    خیلی اوضاع بدتر میشد چون ما با این حضرت استاد یه کلاس دیگه
    هم داشتیم !
    امروز رفتم دانشکده و دیدم به سلامتی نمره های این درس اومده
    دیدم نمره ما 2 تا شده 18 . خیلی خوشحال شدم ، ارزش 88 تومن
    را داشت . البته میدونم خیلی ها میگن نمره 10 یه نفر که خودش
    این کار را کرده ، شرف داره به نمره شما 2 تا ، قبول میکنم ! اما
    بعضی مواقع آدم یه کاری میکنه که فکر میکنه بهترین کار را توی
    اون موقعیت انجام داده ! و اعتراف میکنم یه مقداری عذاب وجدان
    دارم ! خصوصا وقتی بقیه همکلاسی ها ازمون میپرسیدن کارتون
    به کجا رسیده و پرسشنامه را چطوری پر کردید و ما یه جوری
    اونا را میپیچوندیم یه جوری خنده ام میگیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خلاصه اینم یه جور جوونی کردن دیگه !

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/6/13 ساعت 8:3 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   ماجرای من و درس روش تحقیق
  • درس روش تحقیق یکی از واحدهایی است که فکر کنم در رشته های
    مختلف دانشگاهی تدریس میشه اما تعداد واحدش بستگی به نیاز
    اون رشته دانشگاهی است . متاسفانه در رشته دانشگاهی من
    ( تاکید من روی رشته دانشگاهی ، به خاطر اینه که با رشته آشی
    اشتباهش نگیرید ! ) این درس مهمه و 5 واحد داره ، 3 واحد نظری
    و2 واحد عملی ! ما که از روز اول که اومدیم دانشگاه استرس این
    درس را داشتیم ( البته این ترم هم تکنیک داریم ، که دیگه بیچاره ایم
    هم سختتر از روش تحقیقه و هم استادش خیلی ناتو و نمیشه سرش
    را به همین سادگی شیره مالید ! البت از ما بعید نیست ! )
    خلاصه ترمی که باید این درس را برمیداشتیم رسید ، یکی از بچه های
    اکیپمون به دلیل مشروط شدنش ، باز هم اساتید قبلی اش را باید
    شرمنده میکرد ! در نتیجه نتونست این درس را برداره ! یکی دیگه از
    بچه های اکیپ ، تریپ وجدان و تلاش و اینا را گرفت و گفت من خودم
    دنبال کار روش تحقیق عملی ام میرم ( در روش تحقیق نظری یاد
    میگیریم مدل تحقیق کردن را و در روش تحقیق عملی ، یاد گرفته هامون
    را اجرا میکنیم . در سخن راحته ولی در عمل خیلی سخته ! )
    با این حساب 2 نفر از اکیپ باقی موند ، که یکیش خودم بودم ! که من و
    این رفیقم تصمیم گرفتیم نقشه شیطانیمون را عملی کنیم !
    این نقشه چی بود ؟ عرض میکنم :
    تصمیم گرفتیم کار تحقیقمون را بدیم بیرون برامون انجام بدند ، و
    دم در دانشکده ما خیلی از این آگهی ها برای انجام کار ما بود !
    در نتیجه شماره یکیشون را برداشتیم و زنگ زدیم و آدرس گرفتیم
    و راه افتادیم به سوی میدان انقلاب !
    بقیه اش را فردا میگم . برای اینکه با اینکه این درس را ما 2 ترم
    پیش گرفتیم هنوز نمره اش را استاد نداده ! حالا فردا میخوام
    برم دانشکده ببینم نمره اش اومده ، تا اینطوری شما را از نمره
    خودم آگاه کنم و ببینم کاری که یه حرفه ای کرده ، چند شده !

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/6/12 ساعت 4:26 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   در مزیت برنامه بریزی
  • خوب سلاممممممممممممممممممممممم
    پنجشنبه با بر و بچ رفته بودیم پارک ، هیچی جونم براتون بگه:
    یهو ساعت 12 شب زد به کلمون که پاشیم بریم جمکران ( من
    هشت سالی بود که نه جمکران رفته بودم و نه قم اما نمیدونم
    امسال با حساب این دفعه شده سه بار !) تا وسایلمون را جمع
    کردیم ساعت شد یک ، که راه افتادیم ! ساعت 3 جمکران بودیم
    البته مقداری توقف هم در یک استراحتگاه برای زدن بنزین داشتیم
    وگرنه زودتر میرسیدیم ( اینو گفتم که فردا کسی نگه توی سرعت
    کم اوردن!) تا رفتیم وضو گرفتیم و ... اذان صبح شد و نماز خوندیم
    یه استراحت 2 ساعته کردیم ( چون شب که اصلا نخوابده بودیم )
    گفتیم تا اینجا که اومدیم یه سر هم نیاسر بزنیم ، آبشارش را
    ببینیم ( هی بهمون میگفتند آبشار نیاسر را دیدید ، هی ما میگفتیم
    نه و هی کم میاوردیم ! دیگه گفتیم بزار بریم ببینیم ! حداقلش
    برای رو کم کنی خوب دیگه ! ) نیاسر که رسیدیم اول رفتیم آبشار
    را دیدم و بعد جاتون خالی ناهار را زدیم و بعد یه کم استراحت و
    بعد حرکت به سمت دیارمون ! اما به عوارضی کاشان - قم رسیدیم
    که چشمتون روز بد نبینه یهو عوارضی را رد کردیم که عوارضیه
    فریاد زنان گفت وایسید ! ما هم ماشین رو یهو نگه داشتیم ،
    ببینیم چی شده ( آخر هم نفهمیدیم عوارضیه چی کار داشت یا
    چون اون کاغذی که باید در عوارضی بعدی نشون بدیم را نداده
    بودیم یا اینکه دیده بود ماشینمون زرتش قمصور شده یا به
    اصطلاح بچه درسخونده ها خراب شده ! خلاصه خاموش کردن
    ماشین از ما روشن نشدنش از خود ماشین ! حالا شانس اوردیم دم
    عوارضی خراب شد وگرنه بیابون مرگ میشدیم ! زنگ زدیم
    امداد خودرو و بوکسل شدیم تا مرکزش توی قم ! هیچی ماشین
    که تا فردا تعمیر میشه ! نتیجتا در قم موند. ما هم سوار ماشین
    ما بقی بر و بچی که باهامون بودن شدیم و پیش به سوی دیار
    4تا عقب 2 تا جلو و یک راننده ! ماشین در شرف ترکیدن بود و
    هی دعا میکردیم پلیس را ماشین را نخوابونه ، چرا ؟ چون 2
    نفر جلو نشسته بودند و دیگه هم کمربند ایمنی جواب 2 نفر را
    نمیده که ! با بدبختی و صدمه رسیدیم دیار ، بگذریم که یه
    چند نفرمون هم با اتوبوس اومدند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حالا اینا را گفتم که هر وقت میخواین یه جایی برید پا نشید
    یهو عزم سفر کنید یه روز برید ماشین را چک کنید ، سرویسش
    کنید ، وسایل نیاز به سفر را بردارید ، ما حتی آب هم برنداشتیم
    (قربونش برم این قم و کاشون هم که گرما بیداد میکرد ! در نتیجه
    فکر کنم اندازه 10 15 تومن نوشیدنی خریدم خوردیم ) و .....
    پ ن . حالا ما و بر و بچ فهمیدیم که برنامه ریزی چقدر خوبه
    فهمیدیم که آدم همیشه نباید فکراشو عملی کنه !
    پ ن . شما هم باید بدونید که نباید با خوندن این مطلب
    بگید چه ماشینه لگنی داشتن ، نه باید فکر کنید ماشین هرچی
    هم باشه امکان خرابیش هست
    پ ن . به هر حال این هم شد یه خاطره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/6/10 ساعت 3:5 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417435
    بازدید امروز : 53
    بازدید دیروز : 31
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی