سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   دل شکسته ، پر کشیدن
  • خیلی وقتها خیلی از ما آدما وقتی یه اتفاقی برامون میفته ، شروع
    میکنیم به ناله و نفرینه هرکس و هر چیزی که باهاش ارتباط داریم چه
    حق باشه چه ناحق ! یا شروع میکنیم به گله وشکایت کشی ! یکی از
    کسانی که ما میریم پیشش برای گلایه ، خداست . که ای خدا چرا
    برای ما همچین اتفاقی افتاد ؟ مگه تو نمی تونستی جلوشو بگیری ؟
    خیلی دیگه از چراها ، یه موقع های هم باهاش قهر میکنیم ! مثل یکی
    از دوستای من که مدت 1 سال با خدا قهر کرد و نه نماز خوند نه روزه
    گرفت ونه خیلی از واجبات دیگه را انجام داد ! غافل از اینکه خدا اصلا
    احتیاج به کارای اون نداره و کسی که محتاجه خودشه . البته بعدا به
    خودش اومد و توبه کردو انسان شدنش را جشن گرفت . اما خیلی از
    آدما هم هستند که وقتی مشکلی براشون رخ میده ، اگرچه دلشون
    میشکنه ولی پر پروازشون بلند تر از هز روز دیگه میشه و پر میکشن
    سوی خدا و فقط به اون پناه میبرند و شکرش میکنند که بعدتر از این
    مشکل سرشون نیمده و ... البته یه روزای هم هست که این
    پر کشیدن برای آدما رخ میده چه با دل شکسته چه بی دل شکسته
    این چند روز هم به خصوص شب قدر یکی از این روزهاست
    خدایا یه کمکی کن ما جز گروه دوم باشیم ، اگه هم جزو گروه اولیم
    صبر کردن را بهمون یاد بده . یادمون بده که تو معشوقی و ما عاشق
    تو بی نیازی و ما نیازمند . یادمون بده هر چه از دوست رسد نیکوست

  • نویسنده: یاغی(یکشنبه 86/7/8 ساعت 12:50 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   چرا ؟ چرا ؟ چرا؟
  • سخنرانی احمدی نژاد را در دانشگاه کلمبیا خیلی دوست
    داشتم گوش بدم
    ! اما بیشتر مشتاق بودم ببینم رئیس
    دانشگاه کلمبیا چه حرفی به احمدی نژاد زده بود که انقدر
    تلویزیون ایران مطرح اش میکرد
    ! خلاصه زمان سخنرانی اش
    که البته زنده نبود
    تلویزیون را روشن کردم ! اما چه فایده
    صحبت های رئیس دانشگاه کلمبیا را که اصلا پخش نکردند که
    هیچ
    ! سوالاتی که اون فرد امریکایی از احمدی نژاد می پرسید
    هم دوبله نکردند
    !!! نمیدونم چرا یه چیزی که بیشتر به ملت ایران
    ربط داره را خود ملت کمتر می دانند
    ! حالا باور کنید اکثر افراد
    خارج مملکت فهمیدن طرف چی گفته
    !!! نمیدونم سخنرانی
    احمدی نژاد در مجمع را هم زنده پخش کردند یا خیر ؟
    !

    همان لحظه گفتم خدا کنه توی ایران هم بشه یه رئیس جمهوری
    که سیاستش مخالف سیاست ماست هم بتونه سخنرانی کنه !

    آیا یکی از دانشکده های ایران هم میتونه همچین کاری کنه ؟

    بدون توجه به خواسته های کنگره اش ؟ آیا بعدا اون دانشگاه باقی
    میمونه که بخواهند در مورد بودجه اش صحبت کنند
    ؟ آیا احمدی_
    نژاد راست گفت که تمام ملت ایران وقتی خدا بهشون دختر میده
    10 برابر بیشتر از وقتی که بهشون پسر میده خوشحال میشن !

    آیا احمدی نزاد راست گفت که مقام زن و مادر در ایران خیلی بالاست
    پس چرا هنوز در قانون اساسی هنوز تبعیضاتی بین زن و مرد
    هست
    ؟ چرا هنوز مادران ما حقوقی دریافت نمیکنند تا اگه بعدا
    به هر دلیلی تنها شدن بتونند مخارجشون را تامین کنند
    ؟ آیا
    بوسیدن دست مادر کافیست
    ؟ آیا دروغ گفتن زشت نیست ؟
    و خیلی از آیاهای دیگر !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پ.ن. احمدی نژاد در کدوم دانشکده استاده ؟ که ما هم یه روز
    به عنوان مهمان بریم بشینیم سر کلاسش !

    پ.ن. من اصلا نمیخوام نقش ستون پنجم را بازی کنم یه چند تا
    نقد کردم که منتظر پاسخش هم هستم .

    شاید هم این حرف ها برای خیلی ها تکراری باشه ! تکراری بی
    راه حل !!!

     



  • نویسنده: یاغی(پنج شنبه 86/7/5 ساعت 1:55 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   آخه گاگول بازی تا چه حد !!!
  • امروز دیگه به اسرار دوستان پاشدیم رفتیم دانشکده ! هی من
    گفتم واسه ما افت کلاسه ولی از لحاظ دیگه هم دیدم بگو و بخنده
    ما هم که همیشه پای ثابت بگو و بخند پا شدیم رفتیم !!!
    اکیپمون صبح یه جا قرار گذاشتیم تا با هم رفتن به دانشکده را
    افتتاح کنیم ! ( البته رفیق خوابگاهیمون نبودچون اون از طرف خوابگاه
    بیاد راحتتره ) خلاصه صبح از یه مسیری ما سوار مینیبوس میشیم
    امروز دیدیم مینی بوسه خالی ذوق کردیم دویدیم سوار شیم که
    راننده گفت سرویسه ، نا فرم ضایع شدیم ! هیچی رسیدیم دانشکده
    دیدیم کارت دانشجویی میبینند البته اگه کسی نیورده بود گیر بهش
    نمیدادن ( فرمالیته ) البته دانشکده ما این طوری نبود اما بعد از
    شلوغی پارسال دانشکده و پخشش توی بی بی سی و تحصن و ...
    این برنامه را راه انداختن ! ما هم تصمیم گرفتیم از فردا کارتمان را به
    لباسمان بچسبانیم و وارد دانشکده بشیم ! یه خرده بخندیم !!!
    هیچی ماجرا از این جا شروع شد که ما میخواستیم بیایم خونه ( البته
    تا ساعت 4 کلاس داشتیم ولی دودر کردیم با همون استادی که
    خاطره آش نخورده و...را نوشتم ) طبق عادت معمول از جلوی دانشکده
    ماشین گرفتیم ، اما دیدیم راننده با نگهبانی خوش و بشی کرد ، ما
    یه خرده به هم نگاه کردیم بعد فکر کردیم آشنا با هم هستند ! هیچی ما
    را تا اونجایی که میخواستیم رسوند ( دانشکده ما توی یه خیابون
    تقریبا فرعیه و تا اونجایی که ما ماشین میگیریم پیاده یه ربع اما
    بروبچ با ماشین حال میکنند ! ) ما هم دونگهامون را روی هم گذاشتیم
    و کرایه ماشین را دادیم یهو راننده گفت این چیه به من میدید من
    آژانس ام کرایه ام این قدر نمیشه که ! تازه ما دوزاریمون افتاد که
    چرا راننده با نگهبانی سلام علیک کرد ! نگهبانه چقدر اسکول آخه
    ندیده بود کی خواسته براش آزانس بگیره و ندید تریپ ما به آژانس
    نمیخوره ! !!! هیچی راننده پول آژانس را از ما گرفت حالا همه اینا
    هیچی راننده آژانسه نباید فکر میکرد که کسی برای 2 قدم راه
    آژانس نمیگیره !!!! بعدش هم دیدیم دوباره رفت طرف دانشکده که
    مسافر اصلی خودشو سوار کنه به این میگن یه تیر و 2 نشون !!!!!
    بد جوری امروز اکیپ ضایع شد اما توی مسیر کارت اینترنتی رایگان
    از طرف دانشکده پیام نور میدادن ( به هر حال باید یه جوری مشتری
    جذب کنند ! ) حالا این کارت اینترنتی رایگان یه خرده داغ دلمون را
    کمرنگ کرد !!!
    امروز یکی از آبدارچی های دانشکده که فکر میکنه ما جزو انجمن
    اسلامی دانشکده ایم و هر وقت میریم توی آبدارخونه اش هر چی
    داشته باشه تعارف میکنه با خنده میگفت رنگ جدید دانشکده مثل
    پادگانه ! ما هم که تازه با حرف اون متوجه این مسئله شدیم با
    خنده ، خنده اونو را ادامه دادیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    این هم از امروز !

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/7/2 ساعت 12:48 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تنها در خانه
  • چند روز پیش تصمیم گرفتم تا سحر بیدار بمونم تا بتونم کامل
    سحریم را بخورم ( بنده از این تیپ آدمایی هستم که یهو بعد
    از بیدار شدن از خواب چیزی از گلوم پایین نمیره و باید یه مدتی
    بگذره تا اشتهام باز بشه ! ) خلاصه تا سحر بیدار موندم و بعدش
    هم مامان اینا را بیدار کردم تا اسباب سحری را بچینند !!!!!!!!!!!!!!!!
    سحری را خوردیمو و بعدش هم نماز و بعدش هم به امید اینکه
    فردا کاری ندارم خوابیدم که برای نماز ظهر بیدار شم !!!!!!!!!!!!
    اما نمیدونم ساعت 8 یا هشت ونیم بود که از خواب پریدم فکر
    کردم جنگی ، بمبارانی و ... شده وقتی فهمیدم چی به چیه
    متوجه شدم این صدا ، صدای خراب کردن خونه 2 تا بعد از ما
    است که احتمالا میخوان بکوبند ، بسازندو بفروشند !!!!!!!!!!!!!!
    خلاصه دیگه خواب از سرمون پرید ! تا آبی به سر و صورت زدم و
    اینا ساعت شده بود نه و نیم ! تلویزیون را روشن کردم ! چشمتون
    روز بد نبینه کانال یک که برنامه کودک ، کانال 2 آخوند ، کانال 3
    این برنامه ها هست توش یا آشپزی یا دکتر پوست !!!!!!! اونو داشت !
    کانال 4 عربی ( نه اینکه این عربها خیلی به ما خوبی کردن ) !
    کانال 5 آخوند ! باز تابستون برنامه های تابستونی داشت اما از
    وقتی ماه رمضون اومده تابستون که کمرنگتر شده و عوضی برنامه
    قشنگ نشون بدن آدم حوصله اش سر نره ، افتضاح شده
    برنامشون !!!! یه چند ساعت بعد دیدم سریالهای ماه رمضون
    پارسال را نشون میدن بجای نشون دادن فیلم های تاپ جهان !
    ( البته نه از اون فیلم ها که آدم نمیفهمه چی شد تموم شد ! )
    بعد از یه مدتی دیدم از کانال یک تا کانال 5 ( خدا زیادش کنه !!!)
    فقط آخوند صحبت میکنه !!! نمیدونم چه صیغه ای که این روزا
    همش تلویزیون این اشخاص را نشون میده بابا یک کانال را
    بزارید برای صحبت انواع روحانیون یه کانال را هم بزارید برای
    پخش فیلم البته نه از نوع تکراری ( گرچه با این وضعیت فیلمهای
    غربی که راه به راه تلویزیون ایران نشون میده ، دیگه نمیشه
    فیلم تکراری نشون نداد یا باید فیلمها را سانسور کرد که در این
    وضعیت یا فیلم بی سر و ته میشه یا 15 الی 20 دیقه میشه ! )
    خلاصه برنامه ماه نباته ! مربا ! عسل شروع شد ! این احسان
    علیخانی چرا این طوریه ؟ با این اعدا اطفاراش عنده لوسی و
    بی مزگیه ! خدا را شکر اذان مغرب شد و یه افطاری زدیمو
    این سریال ها شروع شد ! باز برنامه های شبش بهتر که ملت
    روزه دیگه نیستند و حوصله شون سر نمیره و تازه شب نشینی ها
    هم شروع شده !!!!!!!!!!!!!!!
    این هم از یه روز بیکاری ما که خواستیم نهایت استفاده را ببریم
    ولی با سر درد آغاز کردیم و نشد یه قرص مسکن هم بخوریم تا
    افطار !!!!!!!!!!!!!!!
    پ.ن. نمیشه تا بعد از ماه رمضون این خونه سازی را ملت بزارند
    کنار ؟!
    پ.ن. راستی این طنز 4 خونه چی شد ما که نفهمیدیم تموم شد
    یا به خاطر ماه رمضون کنسل شد !!!!!!!!!

  • نویسنده: یاغی(جمعه 86/6/30 ساعت 7:4 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   راست دردسر ساز !
  • دیدید بعضی از آدم ها یه موقع یه حرفی میزنند بعد به خودشون
    میگند چه اشتباهی کردند و چرا این حرف را زدند ! حالا ممکن
    این حرف از روی راستگوی باشه یا از روی خودی نشون دادند !
    یکی از این آدمها پسر خاله بنده است که نمیدونم از روی صداقت
    یا از روی خودی نشون دادن این کار را کرده ، داستان از این قرار که :

    من چند روز پیش رفته بودم خونه خالم دیدم توی حیاطشون یک
    عالمه کاور ورزشیه ! اونقدر زیاد بودن که روی طناب جا نشده بود
    و یه تعدادشون روی درخت آویزون شده بودن ! خیلی تعجب کردن
    از خاله ام پرسیدم این همه کاور برای چیه ؟ ایشون گفتند : مربی
    فوتبال باشگاه پسر خاله اینام گفته کی خونه اش به باشگاه نزدیکتر
    پسر خاله من هم دستشو بلند کرده و گفته آقا ما ، مربی هم نه
    گذاشته و نه برداشته به پسرخاله ام گفته : چون خونه شما نزدیک
    همه کاورای بچه ها را ببر خونتون بشور بیار ! پسر خاله بنده هم با
    یه گونی کاور ورزشی میاد خونه و بسیار ناراحت . چون خاله من
    وسواسه و دست به این کاور ها نمیزنه ! بعد هم خاله ام به
    پسر خاله ام گفته من این کاورها را توی ماشین نمیندازم و خودت
    باید بری همه را توی حیاط با دست بشوری و بعد هم بیای بری
    حموم !!!!!!!!! حالا وقتی تصور میکنم پسر خاله ام چه شکلی این
    همه کاور را توی حیاط با دست شسته نا خداآگاه خنده ام میگیره
    اگه شما هم جای من یهو وارد حیاطی میشدید که پر از کاورهای
    رنگ و وارنگ باشه و بدونید خالتون وسواس داره و تصور کنید
    چقدر پسرخاله ام غرغر شنیده و همه را بادست شسته خنده تون
    میگیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پ.ن. انقدر این چند روز پسر خاله ام را دست انداختیم که دلم
    براش میسوزه !

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/6/27 ساعت 1:55 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 417412
    بازدید امروز : 30
    بازدید دیروز : 31
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی