سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از افسانه تا واقعیت - یاغی
  •   نمیدونم !؟
  • یه موقع های پیش میاد که آدم فکر میکنه فلان کس خیلی
    جنتلمنه و با کلاسه و خیلی باحاله و.... اما یه مدتی که باهاش
    هم صحبت میشی میفهمی خر پیشش پرفوسور ( البته با عرض
    پوزش ) یا فکر میکنه فلانی خیلی اوسکوله و آنتن نمیده و... اما
    بعد از مدتی میفهمی سهروردی و کانت و ملاصدرا و خلاصه هر
    چی فیلسوفه پیش پاش لنگ میندازند ! بعد عذاب وجدان میاد
    سراغت که آخه یاغی چقدر ساده لوحی ! یه موقعی هم قضیه
    برعکسه برعکس میشه !؟ یعنی فکر میکنی آدم جنتلمنه کودنه
    ولی بعدا میفهمی اشتباه فکر میکردی و روی اون آدم اوسکوله
    حساب باز میکنی ولی چکت برگشت میخوره ! این موقع ها نه
    تنها غم عذاب وجدان داری ، دم به دیقه زخم زبون هم میشنفی
    و دنیا رو سرت هوار میشه ! نمیدونم باید چیکار کرد ؟ پیشنهاد
    داری استقبال میکنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پ ن . امروز رفتیم دانشکده ببینیم چه خبره ؟ کلا دانشگاه ما
    دم به دیقه یا استاد اخراج میکنه به بهانه های مختلف یا باعث
    استعفای زورکی میشه ! حالا هم رییس دانشکده ما بعد 3
    سال ریاست بر کنار شد و یکی از استاد های هیئت علمی
    شد رییس . البته دانشکده ما در چند سال اخیر 5 تا رییس
    عوض کرده ! یادمون رفت ببینیم پلمپ انجمن اسلامی را
    باز کردند یا نه !  پی تحصن های زیادی که ترم گذشته در
    دانشکده ما شد شیشه شکست ، انتخابات انجمن اسلامی
    منحل شد و در پی این حادثه چند تا از برو بچ را نذاشتند تا
    چند روز بیان دانشکده و کمیته انظباطی و ... براشون رقم
    خورد و ماشین پلیس اومد و در انجمن اسلامی پلمپ شدو
    گذاشتند وقتی فرجعه ها شروع شدو دانشکده خلوت
    دوستان آزادی خواه را فرستادن کمیته انظباطی و ......
    چند تا از بچه ها هم جند ترم محروم شدند از دانشکده
    و حوادث مختلف که من خلاصه وار ذکر کردم !

    چند روز پیش داشتم از یه خیابون رد میشدم یه تابلوی بزرگ
    توجه ام را جلب کرد ، روش نوشته شده بود :
    مهدی (عج) بیا شب هجران سحر کن . این چند روزه که دلم
    میگیره این واژه ها را تکرار میکنم .
    به امید آمدنش لحظه شماری مکنیم

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/6/6 ساعت 7:58 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   آش نخورده و دهن سوخته !
  • ترم گذشته یکی از کلاس های من و اکیپمون ، طوری بود که
    قبلش خیلی الاف میشدیم ! در نتیجه رفتیم به استادمون گفتیم
    اگه میشه ما کلاس قبل از کلاس خودمون را بیام بشینیم !
    ایشون هم برعکس بعضی از استادها که می گن نه ، گفتند موردی
    نداره فقط اسمتون را در این لیست بنویسید . ما هم اطاعت کردیم !
    این استادمون یه آدمیه که سر یه کلاس حضور و غیاب میکنه و سر
    یک کلاسش این کار را نمیکنه !
    خلاصه ما یه چند صباحی سر همون کلاسی که گفتم رفتیم نشستیم
    ( کلاس ما روز 2 شنبه بود اما نگو استاد حواس پرت اسم ما را در کلاس
    روز 3 شنبه نوشته بود !!!! البته ساعتها یکی بود روز ها فرق داشت )
    خلاصه یه روز یکی از بچه ها اومد گفت کجایید که استاد می خواد
    حذفتون کنه و از این هوچی بازی ها ! گفتیم چرا ؟ گفت استاد سر کلاس
    اسمتون را خونده و بعد گفته : این شارلاتانها ( استادمون یه خرده
    عشقی حرف میزنه ) می خوان سر من را شیره بمالن ! اسمشون
    را در 2 تا لیست نوشتن که هر وقت خواستن نیانو و الکی بگن ما
    توی اون یکی کلاس بودیم ! آقا ما را میگی برق از 3 فازمون پرید
    رفتیم در اتاقشو گفتیم استاد ما که بهتون گفتیم این ساعت میایم
    شما اشتباهی اسم ما را توی لیست 3 شنبه نوشتید و اسممون
    را توی اون یکی لیست خط نزدید .....................
    خلاصه دلیل و مدرک از ما که سر همه کلاس های دوشنبه تون ما
    اومدیم ولی شما حضور غیاب نکردید ( اونم از شانس ما که سر اون
    کلاس که اسم ما تو لیست بوده حضورغیاب میکرده ، سر کلاسی
    که ما میشستیم حضورغیاب نمی کرد ! ) و انکار از ایشون !
    در نهایت ایشون گفت سر همون کلاس اولی که در برگه انتخاب
    واحدتون هست میاید و غیبت هاتون هم پاک نمیکنم!
    ما را میگی پکر از این که تا آخر ترم مثل بچه مثبت ها باید بیایم
    سر کلاس بشینیم و پکرتر از اینکه تا اون موقع هم که سر کلاس
    نشسته بودیم مثل بچه مثبتها همشو غیبت خورده بودیم !!!
    یه چند تا ناسزا به آموزش گفتیم البته بین خودمون ، که این
    چه برنامه ریزی و چرا کلاس ها انقدر زود پر میشه و ما بهمون
    باید همچین کلاس های بخوره و .....

    پ ن . نتیجه ای که اکیپمون از این جریان گرفت این بود که بچه
    مثبتی بهومن نیمده ! اول اینکه چه باشیم سر کلاس چه نباشیم
    غیبت میخوریم ! دوم اینکه چرا الاف نباشیم تو دانشگاه ! ما اهل
    کتابخونه و این حرفا هم نیستیم که ،‏میشستیم تو حیاط و هی
    میگفتیم و میخندیدم و ... تا نوبت کلاسمون بشه ! اگه میدونستیم
    انقدر حال میده ، اصلا نمی رفتیم کلاسمون را عوض کنیم !
    پن . تازه یاد گرفتیم زیادبه اساتید التماس نکنیم چون آدم را بد جوری
    ضایع میکنند ! چون ما سر کلاس هم یکبار به ایشون گفتیم ماجرا را
    یهو جلو همه به بقیه گفت بچه ها مگه من نگفتم چند تا شارلاتان
    هستند که اسمشون را توی 2 تا لیست نوشتند ! آقا بچه ها هم
    بی انصافی نکردندو گفتند بله !

  • نویسنده: یاغی(شنبه 86/6/3 ساعت 12:32 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   حسنی کجایی ؟!
  •        از چند روز قبل دیگه در برنامه کوله پشتی خبری از
          فرزاد خان نیست ! ( بگذریم که بنده زیاد از این برنامه
    خوشم نمیاد ) و مجری جدید یعنی آقای مدرسی اعلام
    کردند ، هیچ مشکلی نیست و فقط ایشون بیمار هستند
    و تا وقتی کسالت ایشون بر طرف بشه ، من مجری هستم!
    حالا کسی نیست بگه : آقا کسالت بر طرف نشده ؟ یکی
    از دوستان من گفت که چند روز پیش آقای حسنی در شبکه
    جام جم برنامه داشته !!! اگه کسالت داره پس چطور میتونه
    بره در یک شبکه جهانی اجرا داشته باشه ؟! اگه کسالت
    نداره چرا دروغ میگند به مردم ! اگه هم کسالت برطرف
    شده چرا نمیاد در کوله پشتی ؟ یعنی اینا مردم را جای
    خالی ( میسپارم دست خودتون پر کردن جای خالی را )

    فرض میکنند وفکر میکنند مردم متوجه نمی شند !!!!!!!
    از بعد از برنامه رادان بود که فکر کنم حسنی مورد غضب
    برخی قرار گرفت !
    بابا چرا نمیخواین باور کنید هنوز برنامه های که در مورد
    سیاسته اون آزادی که در برنامه های ورزشیه مثل برنامه
    نود ، را ندارند ! وقتی یه مدیر در جواب پرسشی که ازش
    میپرسند ، که آیا خبر نداری زیر دستت فلانی را در خیابون
    زده با اینکه شماره پلاک ماشین معلومه ، اظهار بی اطلاعی
    میکنه ! دیگه وا ویلا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    من اصلا نمیخوام کسی را متهم کنم چون در سیستم
    هر کسی بالا دستی داره ؟! من فقط یه چیز میخوام بگم
    مردم را جای خالی فرض نکنید . مردم ما متوجه اند اما
    چه کنیم که نجیب هستیم
    پ ن . البته انصاف نیست که فقط بدی ها را بگیم !
    کارهای مثبتی هم در اون راستا شده ( خودتو نزن کوچه
    علی چپ میدونی چی را دارم میگم ) که واقعا امنیت را
    حاصل کردند که من از همین جا ازهمشون تشکر میکنم





  • نویسنده: یاغی(چهارشنبه 86/5/31 ساعت 3:39 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   نود ، سیاه سفید خاکستری
  • دیشب اولین چیزی که برنامه فردوسی پور توجه ام را جلب
    کرد ، دکوری بود که انتخاب کرده بود ! سیاه سفید خاکستری
    برعکس دکور برنامه قبلش که خواب را از چشمانمون میگرفت
    به خاطر شادابی که توش بود .
    شاید عادل این دکور را همین طوری انتخاب کرده برای برنامه اش
    یا نه شاید دلایلی داشته ! شاید این دکور تصویر واقعی فوتبال
    ایروون را نشون میده !!! فدراسیون بی رئیس ! ( حالا حالا ما
    نمیتونیم بدون رئیس باشیم نمیدونم شایدم بزرگ شدیم دیگه
    رئیس و ... نمی خوایم ) ! بی توجهی به اظهار نظر مردم در
    مورد جام آسیا و شکستها و اشکها ( تورا خدا ول کنید که
    شکست آغاز پیروزی است این جمله برای زمان بناپارت نه
    زمان ما که کمرمون از بمباران تبلیغاتی دیگه داره له میشه
    و این بردها شاید وجه مون را سر وسامون ببخشه تو جهان )
    محروم کردن مربی که شاید با زبان طنز میخواد یه واقعیتی
    را بگه ! نمی دونم شاید اینها همه تخیل منه !

  • نویسنده: یاغی(سه شنبه 86/5/30 ساعت 2:15 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   آقا بیا پایین ! تو رو خدا بیا پایین ؟!
  • چرا ؟ بعضی آدم ها فکر میکنند خودشون مغز کل هستند!
    سر هر موضوعی اظهار نظر میکنند و فکر میکنند هیچ کس
    هیچی نمی دونه جز خودشون ؟ مثلا میگی فلان هواپیما
    این طوریه ، تا صبح برات از هواپیما صحبت میکنه که چه شکلی
    ساخته شده و کی ساخته و... یا مثلا یه فیلم داریم میبینیم
    طرف فکر میکنه فقط خودش فیلم را میفهمه ! در نتیجه انگار
    یه حس مسئولیت بگیردش میخواد هی در مورد فیلم توضیح
    بده ! آخر کار هم که آدم از دستش اعصابش میره تو شیشه
    نه توضیحاتش را گوش میده نه میفهمه فیلم چی شده ! در
    نتیجه باید قضای اون برنامه را به جا بیاره !!! تازه اگر وقت کنه!

     ما یکی از آشنایانمون ( عجب کلمه ای شد ) این شکلیه
    وای از اون روزی که ما از دهنمون یه سوالی ، حرفی ، ... نا _
    خواسته در بیاد هیچی تا یکی 2 ساعت نقش گوش مفت را
    بازی میکنیم ! در نتیجه ترجیح میدیم جلوی طرف زیاد حرف
    نزنیم یا اگر حتی از کنجکاوی داریم می میریم اصلا سوال
    نپرسیم ، چون مثلا برای یه سوالی که جوابش 5 دیقه است
    2 ساعت نطق میکنه ! که مثلا بگه من از همه شما بیشتر
    حالیمه !!!
    پ ن . نمیدونم چرا یه روز به درمیون نمیتونم آپ کنم ، چشم
    خوردیم رفت ؟!‏ شوخی کردم هی این ور اون ور میریم جاتون
    خالی با بچه ها برای همین نمیشه ! حالا یکی نیست بگه
    چرا بچه یاغی انقدر خودتو تحویل میگیری !؟

  • نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/5/29 ساعت 10:59 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یک بوم و دو هوا
    اشک ها و لبخند ها
    آثار دموکراسی و دیکتاتوری حتی در بازی فوتبال !!!
    یه کلوم حرف حساب
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 418716
    بازدید امروز : 28
    بازدید دیروز : 1
  •   مطالب بایگانی شده

  • از افسانه تا واقعیت
    تابستان 1388
    پاییز 1388

  •   درباره من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی
    یاغی
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

  •   لوگوی وبلاگ من

  • از افسانه تا واقعیت - یاغی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • رند
    حاج حشمت
    خط بارون
    نم نم بارون...
    راهنما
    کویر سبز
    نون والقلم
    ضحی
    مجله خبری متین نیوز
    طالب یار
    مسافر
    فرزند شهید
    نوشته های خط خطی...!!!
    کوثر
    وصله
    بوی باران ( حسرت سابق )
    از زندگی
    روزنوشته های من

    آدم ساده
    سپهران
    مریم
    بیدل

  •  لوگوی دوستان من























  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی