صبح روز دوم ساعت 7:30 با اجبار و با صدای صحبت
هم اتاقی ها ( به خصوص خانم معلم ) و با صدای زنگ
موبایلها از خواب پریدم !
خصوصا که فکر نکنم که 2 ساعت
خواب رفته بودم !
بعد از بساط صبحانه بردنمون سالن آمفی_
تئاتر برای گوش دادن به سخنرانی اساتید دعوت شده .
با کمال شرمساری هیچی از سخنرانی یادم نمیاد
! با اینکه
گفته بودند امتحان می گیریم ولی من نه حال نوشتن مطالب
را داشتم نه حوصله گوش دادن
! به خودم گفتم بابا اینجا که
دیگه دانشگاه نیست . در نتیجه در تمام مدت سخنرانی اساتید
محترم بنده یا با موبایل نه با تلفن همراه ( یهو نیایند به بهانه پاس
نداشتن زبان پارسی فیلتر مون کنند
) بازی می کردم یا با دوستم
حرف میزدم یا میرفتم تو چرت ! خلاصه تلافی روزهای پر مشقت
سر کلاس دانشگاه را اینجا درآوردم
! یا لحظه شماری می کردیم
برای زمان پذیرای
( فکر نکنید من شکمو هستم ! اگه هم فکر کنید
زیاد هم اشتباه نکردید ! نخند دیگه ! )
2 تا کلاس صبح ، 2 تا هم بعد از ظهر !
اما خاطره :
گفته بودم که حموم
آبش سرد بود ، ولی بعضی از بچه ها
دلو به دریا می زدند و می رفتند دوش می گرفتند ! وقتی یکی
رفته بود تو حموم و آب را باز گذاشته بود ، آب گلاب به روتون
توالت
قطع شده بود
! و در همون گیر ودار یکی از هم میهنان
شیرازیمون در توالت گیر افتاده بود و به گفته بچه ها درست
نیم ساعت در دستشوی موند تا آب وصل شد
! ( عمرا همچین
رکوردی داشتید ! )
اما خوبی روز دوم چی بود ؟ عجله نکنید میگم :
خیلی جالب آدم در فضای اینترنتی میاد به وبلاگها سر میزنه
و هر مدیر وبلاگ را یه جوری تصور میکنه ! من هم همینطور بودم
تا اینکه در مراسم معرفی شب اول مدیرهای وبلاگهای را دیدم
که حدود یکی 2 سال وبلاگهاشون را میخوندم ویه تصور دیگه ای
ازشون داشتم وقتی چهره هاشون را میدیدم و... خیلی به وجد
میآمدم ! خیلی با حال بود . فکر میکردم بعضی هاشون جنس
مخالف جنسیت خودشون را داشتند !
و ضرب المثل قدیمی در
ذهنم تداعی شد که خوندن وبلاگ کی بود مانند دیدن مدیر آن
وبلاگ !!!!!!!!!!!
غروب روز دوم رفتیم
حرم حضرت معصومه (ع)
، نماز مغرب و اعشا
را به جماعت خوندیم و بعد زیارت ، که دعا گو همه بودیم و بعد
آمدیم در صحن و عزاداری معنوی که برای شهادت حضرت امام
موسی کاظم بود را دیدیم و بعدش هم با پرس و جو درب 18 را
پیدا کردیم رفتیم به سمت اتوبوسی کخ کرایه کرده بودند دوستان
راستی یه چیزی یادم رفت بگم : اون ساختمونی که ما را بردن
2 تا اتاق مجهز داشت که اصلا به ما ندادند و گفتند برای از ما
بهترون !!!!
مگه نه اینکه رده های بالای اجتماعی خدمتگذار مردم
هستند
و باید در سطح پاینتر همه قرار بگیرند !!!!!!!!!!!!!
این داستان ادامه دارد .........................
پ.ن . دوستانی که میزبان ما بودند خیلی
مهربون بودند و فکر
الفبای این مهربونی ،
صبوری بود که داشتند . بیشتر در مورد
این مطلب مینویسم . شاید در آخرین پست مربوط به سفرم
و از همین جا تشکر از همشون می کنم .
نویسنده: یاغی(دوشنبه 86/5/22 ساعت 3:4 عصر)